عشق هم گل سرخ بود و هم چکش.هم کور بود و هم بینا و باعث می شد دنیا به کارش ادامه دهد...
مادربزرگت رو از این جا ببر!/دیویدد سداریس/ترجمه پیمان خاکسار
عشق هم گل سرخ بود و هم چکش.هم کور بود و هم بینا و باعث می شد دنیا به کارش ادامه دهد...
مادربزرگت رو از این جا ببر!/دیویدد سداریس/ترجمه پیمان خاکسار
رادیو را روشن میکردم و تا سه چهار صبح،با رضایت غلت میزدم و به آهنگ های محبوب هفته گوش می کردم و به این نتیجه می رسیدم که تک تک شان راجع به من هستند.باید یک آهنگ را دویست یا سیصد بار گوش میکزدم تا بلاخره پیام پنهانش برایم آشکار شود.چون غلت و واغلت زدن برایم خوشایند بود،لذتش باید توسط مغزم نابود میشد،عضوی که به من اجازه نمی داد بیش از ده دقیقه خوشحال باشم.در آغاز آهنگ محبوبم صدایی در گوشم زمزمه میکرد:بهرت نیست بری طبقه ی بالا و مطمئن بشی که توی ظرف سفالی دقیقا صد و چهارده تا دونه فلفل باقی مونده؟عی،بعدش نباید بری ببینی که اتو رو از برق کشیدن یا نه تا مبادا اتاق بچه آتیش بگیره؟لیست انتظارات هرلحظه بلند بالاتر میشد.آنتن تلویزیون چی؟هنوز درست شبیه وی هست یا اینکه یکی از خواهرا تقارنش رو به هم زده؟میدونی،داشتم فکر میکردم در شیشه ی مایونز چقدر سفت بسته شده.بریم یه نگاهی بکنیم؟!
مادربزرگت رو از این جا ببر!/دیویدد سداریس/ترجمه پیمان خاکسار
+قسمتی از این نوشته ها کافی بود برای معرفی ِ مجموعه داستانِ کتابِ"مادربزرگت رو از این جا ببر!"...کتابی پر از داستانای هیجان انگیز و طنز و قشنگ با ترجمه ی خیلی عالی از پیمان خاکسار...
بی اختیار به آن زنانی فکر کردم که پول میدادند تا دماغ شان شکسته شود و تغییر شکل یابد فقط برای اینکه کسی آن ها را لایق عشق بداند.به آن دختران کوچکی فکر کردم که جلوی تصویر خودشان توی آینه قوز میکردند.به یاد آوردم که وقتی کلاس ِ چهارم در تهران بودم چقدر بینی جین فوندا را تحسین میکردم و چقدر از بینی خودم بدم می آمد.یا فکر کردن به آن همه انرژی تلف شده،میخواستم فریاد بزنم و به مردان و زنان هم وطن ام بگویم که یک بینی هر شکلی داشته باشد فقط یک بینی است.نمی تواند روح انسان را در خود جا دهد.هرچقدر بینی های نا بزرگ باشد،روح ما بسیار بزرگ تر است.
عطر سنبل عطر کاچ/فیروزه جزایری دوما/ترجمه محمد سلیمانی نیا
در فرهنگ ایرانی،بینی یک زن بسیار مهم تر از یک ابزار تنفسی ست،سرنوشت اوست.دختری با بینی زشت به زودی یاد میگیرد که تنها در رویای یک چیز باشد،یک جراح پلاستیک زبردست.تنها خانواده های بسیار فقیر هستند که دست به تصحیح اشتباه های دماغی طبیعت نمی زنند.هیچ مقداری از جذابیت،استعداد و هوش نمی تواند دماغ نازیبا را برای یک دختر جبران کند،بی برو برگرد باید تصحیح شود...
عطر سنبل عطر کاچ/فیروزه جزایری دوما/ترجمه محمد سلیمانی نیا
تجربه،اسمی ست که آدم ها روی شکست شان میگذارند...
برنارد شاو
از مقدمه ی کتابِ"شبانه ها"اثر ِ"کازوئو ایشی گورو"با ترجمه ی علی رضا کیوانی نژاد
میگفتند تنها چیزی که همه ی دردها را دوا میکند عشق است.پیدا بود هنوز مبتلا نشده بودند.چطور جرات میکردند این حرف را جلوی کسی بزنند که عشق زندگیش را داغان کرده پیش پایش ریخته بود.مثل این بود که انتظار داشته باشید که یک موج کوه پیکر ویرانگر بیاید و همه ی مشکلات را حل کند...
خداحافظ گاری کوپر/رومن گاری/ترجمه سروش حبیبی
آدم همیشه با شنیدن صدای کاکاییها خیال میکند که بار غم بر دلشان سنگین است حال آنکه جیغ هایشان هیچ معنایی ندارد و مسائل روانی خود آدم است که این احساس را در دلش بیدار میکند.آدم ها همه جا چیزهایی می بینند که وجود ندارد.این چیزها همه در دل خود آدم است.آدم به یک جور درون گو مبدل میشود که از زبان کاکاییها و آسمان و باد و خلاصه همه چیز حرف میزند.صدای عرعر خری را میشنویم.خریست و فوق العاده هم خوشحال و نیکبخت است.به قدری خوشبخت است که فقط خرها میتوانند باشند.با خود میگوییم:"وای خدایا چه فلاکتی در این عرعر نهفته است!"دلمان برایش کباب میشود ولی این برای آنست که خر واقعی خود ماییم...
خداحافظ گاری کوپر/رومن گاری/ترجمه سروش حبیبی
خوشبختی از آن شیرینی هایی ست که باید گرم گرم خورد.نمی شود آن را به منزل برد.همین که کسی بخواهد آن را به هر قیمت شده حفظ کند گه کاری می شود.نمونه اش آمریکا.آمریکا پر از خوشبختی است.آن قدر پر است که دارد از خوشی می ترکد.علت ترکیدنش همین است...
خداحافظ گاری کوپر/رومن گاری/ترجمه سروش حبیبی
باران می آمد و روی شیروانی ترانه می نواخت.ترانه ای که اگه آدم اون رو شب،در امن آغوش او گوش کنه زیباترین ترانه ی دنیاست.هرقدر باد شدید تر باشه و بارون تند تر بیاد بازوهاش محکم تر دورت فشرده میشه و تو توی بغلش راحت تری و دیگه از هیچ چیز نمی ترسی.دست کم این احساس منه.تمام عمر صدای بارون روی شیروانی رو تنها شنیده ام.بارون دوست نداره کسی تنها ترانه اش را گوش بده.من ناکامیش رو خوب حس میکنم.......من فقط دلم میخواست توی تاریکی توی بغلش بخوابم و به صدای بارون گوش بدم.الان هردومون داریم بارون به این خوبی رو تلف میکنیم...
خداحافظ گاری کوپر/رومن گاری/ترجمه سروش حببیبی
+این یه تیکه حس خوبی بهم داد.انگار خیسی بارون رو روی تنم حس کردم و ناکامی ِ بارون رو...
نپرسید کشورتان چه می تواند برای شما بکند،بپرسید:من چه میتوانم برای کشورم بکنم؟
خداحافظ گاری کوپر/رومن گاری/ترجمه سروش حبیبی