تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

۶ مطلب در مرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

۳۰ مرداد ۰۰ ، ۱۲:۰۲
.

۲۹ مرداد ۰۰ ، ۰۱:۵۳
.

۲۴ مرداد ۰۰ ، ۲۰:۳۴
.

۲۰ مرداد ۰۰ ، ۱۷:۱۳
.

می‌خواستم برای مامانم پیرهن بلند ساحلی بخرم، داشتم فکر می‌کردم از کِی برم دنبال کار جدید، تو فکرش بودم یه رژیم جدیدی رو شروع کنم، دلم خواسته بود دوباره زبان بخونم، در حال تصمیم گرفتن برای رفتن به جایی بودم که روز تولدم می‌خواستم برم، بخشی از وجودم رو چند شب قبل‌تر خالی کرده بودم، داشتم با اون یه بخش سنگینم دوست می‌شدم، پذیرشم زیاد شده بود، چیز خاصی نمی‌خواستم، واقعا چیز خاص بزرگ و زیادی نمی‌خواستم، تمام فکرم «خودم» بودم، داشتم خودم رو یاد می‌گرفتم، یاد گرفته بودم، یکم دیگه مونده بود به اون طناب صلحی که باید می‌گرفتمش و ولش نمی‌کردم، برسم. بعد صدای گریه بابام رو شنیدم. بعدتر صدای گریه مامانم رو. از پله‌های اتاقم می‌ترسم که دوون دوون ازش اومدم پایین، از صدای تلفن می‌ترسم که خبرای بد اون پشت قایم شدند، از کمدم که لباس سیاه‌ها اون رو هستند می‌ترسم، از صدا می‌ترسم. هر صدایی می‌خواد باشه. صدای آدمای غریبه و آشنا. صدای خنده. صدای گریه. صدای تلفن. صدای آلارم گوشی برای بیدار شدن. صدای بی‌تابی گربه‌ی همسایه. صدای مسیج. صدای مسیج‌های واتسپ و تلگرام. صدای اخبار. صدای فریاد. صدای سکوت. صدای نبودن. از تنها چیزی که نمی‌ترسیدم عموم بود که اونم دیروز مُرد.

۱۶ مرداد ۰۰ ، ۱۴:۲۷
.

معرفی یه کتاب معمولی که شاید راه‌گشای یه سری از والدین باشه برای به دنیا آوردن فرزند دوم و آماده کردنِ فرزند اولشون. از اینجا بخوانید.

۱۴ مرداد ۰۰ ، ۱۱:۰۳
.