تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

بارون میومد

شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۰۹ ب.ظ

باران می آمد و روی شیروانی ترانه می نواخت.ترانه ای که اگه آدم اون رو شب،در امن آغوش او گوش کنه زیباترین ترانه ی دنیاست.هرقدر باد شدید تر باشه و بارون تند تر بیاد بازوهاش محکم تر دورت فشرده میشه و تو توی بغلش راحت تری و دیگه از هیچ چیز نمی ترسی.دست کم این احساس منه.تمام عمر صدای بارون روی شیروانی رو تنها شنیده ام.بارون دوست نداره کسی تنها ترانه اش را گوش بده.من ناکامیش رو خوب حس میکنم.......من فقط دلم میخواست توی تاریکی توی بغلش بخوابم و به صدای بارون گوش بدم.الان هردومون داریم بارون به این خوبی رو تلف میکنیم...

خداحافظ گاری کوپر/رومن گاری/ترجمه سروش حببیبی


+این یه تیکه حس خوبی بهم داد.انگار خیسی بارون رو روی تنم حس کردم و ناکامی ِ بارون رو...

۹۴/۰۷/۱۱