تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۰ ثبت شده است

هرکسی سن مادرم را از من بپرسد، اولین عددی که به ذهنم می‌رسد بیست و نه  است. سال‌هاست روال همین است. از وقتی هفت ساله بودم و آمد دم مدرسه دنبالم و فردای آن روز یکی از بچه‌های سرویس پرسید: مادرت چند ساله است؟ و من در جواب بدون فکر گفتم: بیست و نه. مادرم تا ابد هم همین سن می‌ماند. یک نوع تاکسیدرمی سنی که نه بیستش تبدیل به سی می‌شود و نه یکی می‌رود روی نُهش و عدد را رُند می‌کند . انگار که می‌خواهم هفت سالگی خودم و آن سال‌های جوانی مادرم همیشه برایم ثابت باشد. با اندام کشیده، شومیز صورتی، دامن، جوراب شیشه‌ای و کفش‌های پاشنه بلندی که نشان می‌داد او با تمام بیست و نه سالگی‌اش، مادر است و من با تمام تفاوت‌هایم با او، بچه‌ی هفت ساله‌اش هستم. پریشب که داشتم می‌دویدم، همزمان از خودم می‌پرسیدم از دل خاکستری این‌ور و آن‌ور، دلت به چه خوش است؟ و جوابم این بود که تا کمتر از 5 ماه دیگر هم‌سن مادرم می‌شوم.

۳ نظر ۱۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۶:۴۲
.

«در زندگی هیچ گرهی نیست که باز نشود. گاهی گره من به دست تو باز می‌شود. گره تو به دست یکی دیگر و گره یک نفر دیگر به دست من. ولی خوب می‌دانم که در زندگی هیچ گرهی نیست که باز نشود.»

معرفی کتاب چتری با پروانه‌های سفید را اینجا بخوانید.

۰۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۱:۲۷
.