تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

روی این نوشته دقیق تر شویم

پنجشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۰۷ ب.ظ

آدم همیشه با شنیدن صدای کاکاییها خیال میکند که بار غم بر دلشان سنگین است حال آنکه جیغ هایشان هیچ معنایی ندارد و مسائل روانی خود آدم است که این احساس را در دلش بیدار میکند.آدم ها همه جا چیزهایی می بینند که وجود ندارد.این چیزها همه در دل خود آدم است.آدم به یک جور درون گو مبدل میشود که از زبان کاکاییها و آسمان و باد و خلاصه همه چیز حرف میزند.صدای عرعر خری را میشنویم.خریست و فوق العاده هم خوشحال و نیکبخت است.به قدری خوشبخت است که فقط خرها میتوانند باشند.با خود میگوییم:"وای خدایا چه فلاکتی در این عرعر نهفته است!"دلمان برایش کباب میشود ولی این برای آنست که خر واقعی خود ماییم...

خداحافظ گاری کوپر/رومن گاری/ترجمه سروش حبیبی

۹۴/۰۷/۱۶