سوئیت 10 اتاق 6 نفره
شنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۰۹ ق.ظ
گفتند براشون حافط بگیرم...
گرفتم...
یکی یکی نیت میکردند و من شش بار فاتحه خوندمو چشمم رو بستمو انگشت زدم لا به لای صفحه های کتاب...
از شانس ِ من تعبیر همه ی فال ها خورد وسط هدف...
یکی شون دلتنگ بود...
یکی شون درگیر ِ مهاجرت بود...
یکی شون درگیر ِ راه ِ درست عشق بود...
یکی شون دنبال کسی بود که می بایست می بود...
یکی شون خسته بود...
یکی شون امید میخواست...
من اما هفتمین نفر ِ اون شش نفر بودم که تعبیر همه ی فال ها،تو خود من جمع شده بود...
گرفتم...
یکی یکی نیت میکردند و من شش بار فاتحه خوندمو چشمم رو بستمو انگشت زدم لا به لای صفحه های کتاب...
از شانس ِ من تعبیر همه ی فال ها خورد وسط هدف...
یکی شون دلتنگ بود...
یکی شون درگیر ِ مهاجرت بود...
یکی شون درگیر ِ راه ِ درست عشق بود...
یکی شون دنبال کسی بود که می بایست می بود...
یکی شون خسته بود...
یکی شون امید میخواست...
من اما هفتمین نفر ِ اون شش نفر بودم که تعبیر همه ی فال ها،تو خود من جمع شده بود...
۹۴/۰۹/۲۸