اگه باشد عصر فردایی
پنجشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۴، ۰۶:۴۱ ب.ظ
از حموم اومدم و وارد اتاق شدم.تنها توی اتاق نشسته بود و انگشتش رو میپیچوند دور موهاش و فقط خیره بود.بهش گفتم چیه؟دلت گرفته؟گفت خیلی...گفتم تا عصر جمعه خیلی نمونده.پاشو الان شادی کن این پُزیشِن رو نگه دار برا فردا عصر....
۹۴/۰۹/۲۶