با روبان های قرمز و سبز
از نوشته هایِ یهوییِ بدونِ فکر:
گفته بودم خیلی چیزهایی که دوست داری را نباید خودت بخری.باید منتظر شوی هدیه بگیری اش.اصلا خیلی چیزها را آدم برای هدیه گرفتن دوست دارد.اگر خودت پول جمع کنی و بخری به محض اینکه گرفتی توی دستت یخ ت آب میشود.آتش ِ داشتنش خاموش میشود.مثل آن سِت فیروزه ای که توی نیشابور دیدیم!یا جعبه های جواهر قدیمی.دستکش های ِ چرم ِ رنگی.ماگ هایی با نقش های ریز ِ گل گلی.دفترچه های فانتزی.بشقاب های دیوار کوب حتی...ساعت مچی...ادکلن ورساچی...انگشترهایی با نگین یا سنگ های ریز...حتی تر شال گردن های بافتنی.تو دلت میخواهد یکی شال گردن را برایت ببافد تا اینکه بروی توی مغازه و آن را برای خودت بخری...بعد نگاهش کردم ُ گفتم:سال هاست دلم میخواهد ماشین تایپ ِ قرمزی هدیه بگیرم...سال هاست...تا پرواز کنم.مثل پانزده سال پیش که در ِ خانه باز شد و بابا برایم اُرگ خریده بود...