تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

در طلوع

سه شنبه, ۶ مهر ۱۴۰۰، ۰۳:۱۲ ب.ظ

ساعت را برای 5 صبح کوک کرده بودم. زنگ خورد و برخلاف همیشه بدون هیچ دنگ و فنگی با کش و قوسی کم بیدار شدم. پاورچین پاورچین خودم را از روی تخت دو نفره‌ای که دو شب بود رویش می‌خوابیدم بلند کردم. شومیز و شلوارم را پوشیدم، کلید را از روی میز، کیک شکلاتی کوچکی را که شب قبل خریده بودم از توی یخچال و کیفم را از روی مبل برداشتم و از خانه خارج شدم. آن طرف خیابان دریا بود. از روی ماسه‌های سفید رد شدم تا به دریا برسم و رسیدم. من بودم و دریا و دو مردی که شنا می‌کردند و مرغان کوچک دریایی. کبریت‌های نم کشیده را داخل کیک کردم، آنها را آتش زدم و جلوی دریا گرفتم تا شعله با فشار باد ناشی از موج دریا خاموش شود.

خاموش شد. 29 ساله شدم. در طلوع نارنجی جزیره.