تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

ضعیفِ قوی!

دوشنبه, ۱۶ فروردين ۱۴۰۰، ۱۰:۵۹ ب.ظ

کل زمانی که برد یک عصر تا صبح بود. منقطع و تکه پاره. نه اینکه پشت سر هم.
ماجرا از این قرار بود که زمانی که گمان می‌کردم قوی هستم، قوی نبودم. همه چیز را آن پشت قایم کرده بودم، آشغال‌ها را زیر فرش ریخته بودم، شلوغی‌های روی تخت را برده بودم زیر تخت تا کسی چیزی نفهمد. ولی خودم چه؟ خودم که می‌دانستم چه خبر است. یک جایی پناه گرفتم و گریه کردم. حتی از اینکه گریه می‌کردم هم گریه کردم. همیشه ضعفم همین بوده. گریه کردن. بعد برای همین ضعفم هم گریه کردم. فهمیده بودم ضعیفم اما هیچکسی نفهمیده بود چه ماجرایی من را تا این حد نالان کرده بود. هیچ‌کس. حتی آنهایی که باعث شده بودند احساس ضعف کنم. احساس می‌کردم متعلق به هیچ گروهی نیستم. در هیچ جمعی نیستم. بود و  نبودم یکسان است. و ترسیده بودم.
اما چیزی که باعث شده من الان با من پارسال فرق کنم و حتی دلم را به این تغییر خوش می‌کنم این است که دیگر از این ضعیف بودنم احساس ضعف نمی‌کنم. شانه بالا می‌اندازم و می‌گویم «پیش می‌آید!»

۰۰/۰۱/۱۶

نظرات (۳)

۱۷ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۵۳ خورشید ‌‌‌

من حالا این‌جای ماجرای خودمم. خیلی می‌ترسم و خیلی می‌ترسم و خیلی قایم می‌شم و گریه می‌کنم. 

خوش‌حالم که قوی‌تر از پارسالی و امیدوارم هرروز بهتر باشه حالت.

وای دقیقا داشتم الان به همین فک میکردم که چقدر اشتباه میکنم و گفتم دیگه بسه انقدر سرزنش نکن خودتو پیش میاد!

تو همیشه عطیه شگفت‌انگیز هستی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی