تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

پاییز همه چیز سالار

سه شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۹، ۱۲:۳۳ ب.ظ

بعد از دو سال نشستم پای اصلاحات پایان‌نامه‌ام. باور کردنی نیست که یک روز طول کشید تا فایل خود پایان‌نامه را در لپ‌تاپم و برگه‌ی اصلاحاتی که به آن خورده بود را از پوشه‌ی زیر تختم بردارم. یک روزی که انگار می‌خواستم جان بکنم. از چه چیز؟ از استرس. اسم بن‌بست کودکیار که به گوشم می‌خورد یا در ذهنم تداعی می‌شود، دو چیز یادم می‌افتاد: بچه معتادهای پزشکی که با پایپ‌هایشان در ماشین‌هایی که اسمشان را نمی‌دانستم، می‌نشستند و مواد می‌زدند و دانشگاهی که جز استرس چیز دیگری برایم نداشت. البته دروغ است اگر بگویم چیز دیگری برایم نداشت. تمام آن سه سال مقطع ارشد برای من سراپا شگفتی و تجربه و عجایب بود. سه سالی که اگر باز هم به عقب برگردم حاضرم انتخابش کنم. اما دانشگاه و پروسه پایان‌نامه و اساتید روی مخ بروی آنجا را عمرا. آنها حتی برایم در شرایط انتخابی رفتن به جهنم هم نیستند. وقتی به دقایق و روزهای قبل از دفاعم فکر می‌کنم یک ماهی درون حنجره‌ام شروع به شنا می‌کند و آنقدر ورجه وورجه می‌کند تا احساس تهوع بگیرم.
بعد از دوسال نشستم پای اصلاحات پایان‌نامه‌ام و باید باید تا هفته آخر آبان از آن جهنم دره‌ی خوش آب و هوای واقع در ولنجک، فارغ‌التحصیل شوم. بروم تک‌تک از اساتید راهنما و داورم امضا بگیرم. در این وضعیت تخمی و جهنمی. در آن شهر درندشت. و راستش را بخواهید تنها انگیزه‌ام برای به اتمام رساندن این کار این است که بعد از سال‌ها برگردم و شگفتی پاییز تهران را ببینم. و ببینم آیا شرایط مفلس و گند و درب داغان اقتصادی و کرونا قدرت این را داشته که پاییز زیباسالار تهران را ویران کند؟