تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

سه منهای من. من منهای سه.

چهارشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۵۱ ب.ظ

یک عکس چهار نفری داریم، روی دریا، توی کشتی، پشت به همان مسجد معروف استانبول. گوشی را دادم دست یک مرد نمی‌دانم کجایی و به انگلیسی گفتم از ما عکس می‌گیری؟ گرفت. پشت به نور و تاریک شد. اما هرچهار نفرمان می‌خندیدم. توی سرما، روی دریا. حتی یادم هست که مرد خارجی هم خندید. از آن لبخندهای قشنگی که وقتی قشنگی می‌بینی، می‌زنی. عکس پشت به نور تاریکمان را با هزار افکت و تنظیم نور درست کردم و دادم برای چاپ. گذاشتم توی قاب. گذاشتم روی میز زرد اتاقم. گذاشتم دقیقا در زاویه‌ای که وقتی وارد اتاق می‌شوی آن را می‌بینی. هر چهار نفرمان را که رو به دوربین، روی دریا، توی کشتی و سرما لبخند می‌زنیم. اوایل می‌گفتم این عکس باید برود روی میز کارم. در دفتر کارم. همان میزی که مهر رویش هست و عنوان روان‌شناس کودک دارد. هنوز هم همین را می‌گویم. بعد قرار شد بگذارم روی میز دفتر روزنامه. میان هزاران سیمی که به لپ‌تاپم وصل است. روی همان میز آبی بد رنگ. امشب به این فکر کردم که وقتی همه‌ی وسایلم را برای آخرین بار در چمدان گذاشتم، وقتی ازین مطمئن شدم که دیگر چیزی به آن اضافه یا از ان کم نمی‌شود، باید قاب عکس را بگذارم رویش. درست روی همه‌ی آن چیزهایی که با خود برداشته‌ام و کیلومترها کشانده‌ام در جایی دورتر از اینجا. تا به محض باز کردن چمدان عکس را ببینم. عکسی که هر چهارنفرمان لبخند می‌زنیم و آن سه نفر دیگر کنارم نیستند.

۹۸/۰۸/۲۹