انعکاس صدا
یک:دارم به شرایطم عادت میکنم. دوستش دارم ولی سردرگمم. نمیدونم تا کی میخوام ادامه بدم. نمیدونم میخوام اصلا همین حوزه رو برم جلو و ازش پول در بیارم یا برگردم سر تخصص دانشگاهیم و تمرکزم رو بذارم روی کار کلینیکی!
نمیدونم و اگر هم بدونم صبر ندارم. صبر اینکه کلی برم تو صف کار و هزینه بدم برای کارورزی. دلم میخواد فعلا همه چیز بره رو اون غلطتکی که تو فکرمه. همون کاری که دارم استارتش رو میزنم و امید دارم بشه.
دو: مرگ یهویی و غیرمنتظره دختر عموم بهم این رو یاد داد که باید بیخیال و بدون گاردگیری زندگی کنم. زیاد درگیر غصه و شادی نشم. زیاد درگیر ثابت شدن معرفت آدما به خودم نشم. زیاد درگیر دنیا و آدماش نشم. اونقدر گیر ندم به بقیه، به زمونه و به خودم. بگذرم و بگذارم. مرگ الف تو گوشی محکمی بود. به خانوادش. به خانواده من. به خود من. هنوز توی شوکیم. هنوز یهویی نشستم و میبینم که مدتهاست دارم به این فکر میکنم که جدی جدی نیستش؟ مُرد؟ یعنی دیگه نمیبینمش؟ اما قبل از همه اینا دردناکترین چیز اندوه و سوگ دخترک 5 سالهست که...
سه: شش روزه که وارد 27 سالگی شدم. 27 سالگی نزدیکترین عدد به 30 سالگی هست و من وحشت این سن به بعد رو دارم. حدود یک سال بود که دلم میخواست تولدم رو توی رشت بگیرم. گرفتم. با یه کلوچه محلی که وسطش شمع علامت سوال داشت. تنها و با یکی از همین دوستای وبلاگی. تانزانیا. آروزی امسالم خیلی عجیب بود. نمیدونم چرا. شاید چون دیگه دارم یاد میگیرم نچسبم به چیزایی که دست خودم نیست. شاید چون اون خلاء درونیم کمتر شده. چسبیدم به خودم و موقعیتام. چسبیدم به شناسایی خودم به خودم. یه منقاش دستم گرفتم و دارم ضعفام رو دونه دونه میکشم بیرون و جلوی چشمم میگیرم تا ببینم باید باهاش چیکار کرد. خیلی سخته و دردم میاد. اما خب آدم نباید فقط بزرگ بشه که باید عاقل و بالغ هم بشه.
چهار: جواب زنده بودنم مرگ نبود. مردن من مردن یک برگ نبود. اون همه افسانه و افسون ولش. این دل پر خون ولش. دلهره گم کردن گدار مادون ولش. تماشای پرندهها بالای کارون ولش. خیابونا سوت زدنا شپ شپ باورن ولش.
اینا رو چاووشی داره توی گوشم میخونه. سردمه. دلم خواست بداهه نویسی کنم. به یاد قدیم. به یاد وبلاگ نویسیهای پررونق گذشته.
پنجم: عمم میاد وبلاگم رو میخونه. دوستت دارم عمه مهین. با هزارتا اختلاف و کلکلی که باهم داریم. اما تو خوب منو بلدی. بیشتر از همه همه همه.
نزدیک ترین سن به 30 سالگی 27 سالگیه؟ هنوز 28 ساله نشدی پس