تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

یک نفر از جمع‌مان تفریق شد

دوشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۴۴ ب.ظ

همین پریشب‌ها گفته بودم دیگر این ارتباط دورادور با دوستانم مرا خسته کرده. اینکه دائم دل تنگی‌ام را با تماس تصویری، وویس، تایپ و مسیج ابراز کنم. گفته بودم می‌ترسم از بی‌خبری‌شان. ازینکه روزگاری در دسترس نباشند و این مسافت دلشوره به جانم بیندازد که چه شده؟ چرا نیستند؟ کجایند؟

نگین می‌گفت چیزی از جسمت باقی نمانده. می‌گفت از حادثه تو تفریق شده‌ای و یک کودک. برای همین برایت می‌نویسم چون می‌دانم می‌خوانی و بعد مسیج می‌زنی: «بیا  ببینمت بابا. دلم برات تنگه» و من نیامدم چرا؟ کمی زود نبود؟ بود ندا. جوانی‌ات هیچ. انگیزه‌های طول و درازت چه؟ زدی زیر قولت ندا. تو مربی خصوصی من در یاد دادن زبان کوردی بودی. برایمان قورمه سبزی درست می‌کردی. خورشت گل کلم. از دست شلختگی‌ات حرص می‌خوردیم و می‌خندیدی و به کوردی جواب می‌دادی.

خوب شد که رفتی ندا. بگذار ما بمانیم و این دنیای لجن‌مان. مال بد بیخ ریش صاحبش.

راستی ندا: واشنی؟ خواسنی؟

دلم برایت تنگ می‌شود. سلام مرا به باران‌های رنگی دنیای جدیدت برسان...

پ.ن: اگه میشه برای شادی روح دوستم یه ذکری بگید.

۹۷/۱۲/۲۰