هستی؟
از نوشتههای یهویی:
درسته! ما خیلی وقته که فهمیدیم برای تداوم یه ارتباط نزدیک، جوندار و صمیمی لازم نیست تفاهم و شباهتی به هم داشته باشیم. که به قول نادر ابراهیمی "از شباهت به تکرار میرسیم. از تکرار به عادت.از عادت به بیهودگی و از بیهودگی به خستگی و نفرت". ما خیلی وقته فهمیدیم برای جون دادن به روابطمون، برای دو دستی گرفتن رفاقتامون، لازمه که همدیگه رو همونجوری که هستیم قبول کنیم. هر جوری هستیم، با هر ورژنی «کنار» هم حرکت کنیم. اما من میگم «بنزین رابطهها» اینه که ما برای همدیگه کیس خوبی برای «درد و دل کردن/ شنیدن» باشیم. کیس خوب «همدردی» باشیم. رفیق «خوب شنیدن» باشیم برای همدیگه. موقع درد و گرفتاری شریک و رفیق و شفیقمون باهوش باشیم. که خیلی وقتا آدما موقع غرق شدن توی غم و دردشون دوست ندارند بشنوند «میگذره». آدمی که پاش گیر کرده تو لجنزار غصه، گاهی دوست داره بشنوه «بیا فکر کنیم چجوری میشه بریم دهن غصهها رو سرویس کنیم؟». یا حتی گاهی دوست داره هیچی نشنوه. هیچی. فقط خیالش امن باشه یکی از پشت سر مراقبشه. بنزین رابطهها از نظر من باهوش بودن توی موارد اورژانسیه. که باشی. که اگه هستی درد و غصه رو تیلیت نکنی. که اگه هستی و حالا که به تنهاییم دستبرد زدی، بیا و یه همراهی با کیفیت ارزونیم کن!