و هنوز نیاوردم
جمعه, ۸ دی ۱۳۹۶، ۰۴:۴۳ ب.ظ
شب اولی که تهران آمدم و توی نمازخانهی خوابگاه دراز کشیده بودم، دفتری که همراه اورده بودم را باز کردم و نوشتم:«تیتر یک: من برای کشف خودم و شهر به تهران آمدم نه برای درس!». و از آن شب تصمیم گرفتم، هرشب یک تیتر برای زندگی آن روزم بنویسم. هفتهی بعدش دفتر را باز کردم و نوشتم:« خدایا کمکم کن از بیکسی، به هرکسی رو نیارم توی این شهر.». نمیدانم در چه شرایط سخت ومزخرفی این را نوشته بودم، اما چند شب پیش که اتفاقی دفترم را باز کردم دیدم تیترهایی که قرار بود هرشب بنویسم تا مدتی یکسان بودند. بعد هم زیرشان علامت ایضا خورده بودند:« خدایا کمکم کن از بیکسی، به هرکسی رو نیارم توی این شهر.»... «خدایا کمکم کن از بیکسی، به هرکسی رو نیارم توی این شهر.». «خدایا کمکم کن از بیکسی، به هرکسی رو نیارم توی این شهر.»...
۹۶/۱۰/۰۸