انّ مع العسر یسرا؟
سه شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۳۶ ب.ظ
دلم میخواست همهی آدمای شهر رو میشناختم. چادر مینداختم رو سرم پامیشدم میرفتم تو خیابون. به همهشون سلام میدادم. مثل فیلم پدر سالار. وقتی آقاجونه تو کوچه راه میرفت کل مردم محل بهش سلام میکردن. چادر سر کنم و کِش چادر رو بیارم تا پیشونیم تا رنگ روسریم مشخص نباشه. تو کل محل راه برم و به همه سلام کنم. بعد برم جلوشون. حالشون رو بپرسم. باهاشون چند تا جمله حرف بزنم و آخر سر بگم " دعام کنید"... یه جوری این "دعام کنید" رو بگم که چشمام التماس حرفم رو برسونه. یه جوری بگم که بفهمند باید " دعام کنند". که بدونند ملتمسام. شاید اینطوری همهی آدمای شهر دعاهاشون روی هم ریخته میشد و خدا بغلم میکرد. خدا بغلم میکرد؟
پ.ن: برام دعا کنید...
پ.ن: برام دعا کنید...