خب؟
پنجشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۲۹ ق.ظ
نه ساله بودم.نه ساله ای که یک شبه دلم خواست نماز بخوانم!دقیقا آن شب نه سالگی جشن تکلیفم را به یاد دارم.خانه ی بابا بزرگ بودم.با شنیدن صدای اذان با خجالت و یواشکی وضو گرفتم و یک جا دور از چشم همه نماز خواندم.نمیخواستم کسی فکر کند جو گیر شده ام.نمیخواستم کسی تشویقم کند.نه ساله ای بودم که یواشکی نماز خواندم و یواشکی دعا کردم و یواشکی از خواندن اولین نمازم ذوق کردم...خدایا به حق اولین نمازم که شک ندارم خالص ترین و مقبول ترین نماز زندگی ام بوده،مرا بغلم کن...همین...