یل دا
امشب که یک دقیقه بیشتر بودنمان را میان خرمالو خوردن و انار دون کردن،جشن گرفتیم سی ثانیه هم سکوت کنیم برای کسانی که،من امروز در بیمارستان رازی دیدمشان!که نه منتظر جواب آزمایشی بودند و نه از شیمی درمانی برمیگشتند.که تمام روح و روان شان تاول زده بود.ضعیف تر از ما بودند و زورشان به هیچکس نمی رسید.که حتی گاهی آنقدر اوضاع شان وخیم بود که نمی توانستند خدا را صدا بزنند.امشب میان خنده ها و مغز کردن پسته ها،بیایید تصمیم بگیریم روزی یک دقیقه به مهربانی هایمان اضافه کنیم.به دوست داشتن مان نسبت به همدیگر.بیایید جاهای خالی آدم ها را درست پر کنیم.درست محبت کنیم.که ظلم شمشیر گرفتن در دست نیست.ظلم همانی ست که امروز زن سی ساله بعد از شوک عصبی اش گریه افتاد و گفت:من فقط آرزو داشتم با مامانم یه لیوان چایی بخورم و خانواده م بهم توجه کنند!امشب لا به لای تمام یلدا مبارکی ها عزم مان را جزم کنیم که به یکدیگر آرامش هدیه کنیم!سخت نیست ولی شدنی ست...امشب در هر شرایطی هستید بدانید خوشبختید.خوشبخت خوشبخت.من این را تضمین میکنم...یلداتون مبارک...