مایل به کهکشان راه نوری
سه شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ب.ظ
اخرین طبقه ی خوابگاه،جایی که یک سقف کدر شیشه ای دارد و میشود گاهی ماه را در آنجا دید،سالن مطالعه است.روبروی در سالن مطالعه درب پشت بام است.پشت بامی که همیشه ی خدا قفل است و من آرزو ب دل ماندم به رسم شب هایی که در اتاق خودم در خانه هستم؛بروم و ستاره ها را ببینم...کنار در پشت بام دیوار کوتاهی ست که حایل بین پله ها و آن قسمت است.دیوار را بگیری و تهش را پیدا کنی یک جای دنج است.آنقدر دنج که قسم میخورم خودم کاشف این قسمت هستم و خواهم بود.عقل جن به اینجا نمی رسد که میشود رفت در اینجا نشست و پاهایت را بغل کنی و خودت باشی و خودت...این را پارسال در حالی کشف کردم که از شدت گریه شانه هایم میلرزید...اخر شب باز میروم به همین پناهگاهم...به همان محل ناشناخته ای که کاشفش هستم...
۹۵/۰۷/۲۷