سهم ما از ولنتاین(م)
در میان مقاله نوشتن:
دوم،سوم راهنمایی،بچه های تین ایجری بودیم که فکر میکردیم وقتی پسری به ما بخندد عاشقمان شده.در کثری از چند دقیقه با همان لبخند و نگاهِ نه چندان خاص و بلکه هم چندش،عاشق میشدیم.فکر میکردیم دوست پسر داشتن اوج ِ شیک بودن است.اگر پسری با دختری دوست میشد اعتماد به نفس دختر آنقدری بالا میرفت که به لیدی گاگا هم بگوید زکی!من این وسط با همان سن و شرط عقلی ِ تین ایجری ام هیچوقت نفهمیدم چرا آدم باید با کسی دوست شود و از پدر و مادرش مخفی کند؟چرا باید یواشکی بیرون بروند؟چرا دخترهای کلاس بعد از مدتی با همان پسری که روزها سرکلاس چنان با هیجان از او تعریف میکردند که اگر آن را ندیده بودی فکر میکردی ورژن دوی عابدزاده است(آن روزها عابدزاده و شادمهر عقیلی و حمید گودرزی سمبل پسرهای آن روز بودند)؛یکدفعه بهم بزنند و مِن بعد آنچنان خشم و شیطانی از او حرف بزنند...یکبار هم وسط کلاس پرسیده بودم:مهسا!تیمور دوست پسرت از ارمنستان برگشت؟!و نفهمیدم چرا مهسا با من قهر کرد.چرا دخترها و پسرها باید یواشکی برای هم نامه مینوشتند و از آن یواشکی تر دائم برای هم نامه ها را می فرستادند؟!..این وسط ولنتاین قوز بالا قوز بود.هدیه های یواشکی.دزدی از جیب پدرها برای خرید.قرارهای کوتاه مدت ِمخفیانه.اشک هایی برای بهم زدن دوستی با پسری که دیگر تو را دوست نداشت...آن وقت ها کافه ها زیاد روی بورس نبودند.کمتر بودند.کم و بیش محل اراذل اوباش بودند.کافه رفتن ها هم مخفیانه بود.روزهای ولنتاین بچه ها کلاس را میپیچاندند و با دوست پسرهای تین ایجرترشان یا میرفتند وسط شمشادهای پارک ها مخفی میشدند یا اگر زیادی شیک بودند و بی مبالا میرفتند کافه...یکباری هم وسط فلان کلاس کسی پرسید برنامه ات برای ولنتاین چیست؟!خواستم قپی بیایم و بگویم که خب من هم آره.گفتم ولنتاین نه ،ولنتایم!و خب حق هم باید با منی باشد که کلاس زبان میروم و سطح شعور و سواد ِ زبان انگلسی ام بیشتر از بقیه است.دعوا شد.کشمکش بین ولنتاین یا ولنتایم...کنار کشیدم...مثل الان هم که 23 سالگی ام دارد تمام میشود.کنار کشیده ام.سه بار هدیه گرفته ام.دوبار از کسی که در دوران دبیرستان دوست صمیمی ام بود.و یکبار هم از همکلاسی یی که در دوم دبیرستان،عشق های هورمونی به او هجوم اورده بودند و مرا زیاد دوست داشت...این وسط هیچوقت نفهمیدم چرا دختر پسرها باید یواشکی باهم بیرون بروند؟!چرا نباید دیگران بفهمند دو نفر هم راا دوست دارند؟!چرا باید بعد از مدتی،بعد از آن همه دل و قلوه دادن بهم فحش و لعنت بفرستند؟چرا،چرا باید فقط یک روز فقط یک روز را جشن بگیرند،برای هم هدیه بگیرند و این ادا و اصول ها؟!هرروز نمیتواند ولنتاین باشد؟هر روز هم که نه،هفته ای یک روز،ماهی یک روز،دوماه یکبار حتی نمیشود هم دیگر را فقط کمی،کمی بیشتر از قبل دوست داشت؟!