- Do you think you have a good life?
+ Yeah. I think so.
- good. I hope you always have a good life.
But as you get older, you might start to find that things get harder.
The world isn't always a kind place.
This is us/2016
- Do you think you have a good life?
+ Yeah. I think so.
- good. I hope you always have a good life.
But as you get older, you might start to find that things get harder.
The world isn't always a kind place.
This is us/2016
مواقعی که به شناختی از خودم میرسم (شناختی که مربوط به یک رفتار کلیشهایوارم که همواره از کودکی همراهم بوده) انگار یکی از تیغهای ضخیم و قدیمی و سفتی که درون قلبم فرو رفته، آزاد میشود و در چاه میافتد.
دیشب یکی از رفتارهای عجیبم را سر سفره و موقع بحث با خانوادهام شناسایی کردم. دستکش دستم کردم و شبیه پلیسهایی که سر صحنهی جرم نشانهها را با دقت و وسواس به درون پلاستیکی پلمب میکنند، رفتار را درون یک جعبه انداختم و امروز برای استادم بازش کردم.
جواب یک کلمهای استاد همان منقاشی بود که آن تیغ ضخیم و قدیمی را از درونم کند و انداخت دور.
چیزی که میخواهم بگویم این است که چقدر این «شناخت»، چقدر این «رو در رو شدن آدمی با خودش»، چقدر این «صراحت داشتن با وجودش و رفتارهایش» میتواند حال آدم را خوب کند. هرچند اولش در آوردن آن تیغ قدیمی، جانکاه و همراه با درد و خونریزی باشد. اما بلاخره آدمی را سبک و از وزن روحش کم میکند...