رنجهای ورتر جوان/ گوته/ ترجمه محمود حدادی
رنجهای ورتر جوان/ گوته/ ترجمه محمود حدادی
بدون شک تنها عشق است که در جهان وجود آدمی را ضروری میکند.
رنجهای ورتر جوان/ گوته/ ترجمه محمود حدادی
آیا به راستی ضرورت حکم میکند که مایهی شادمانی آدمی، همزمان سرچشمهی بدبختی او هم باشد؟
رنجهای ورتر جوان/ گوته/ ترجمه محمود حدادی
خمیرمایهی ما طوری است که همهچیز را با خود و خودمان را با همهچیز مقایسه میکنیم. از اینرو خوشبختی و یا بدبختیمان بستگی به آن چیزهایی دارد که معیار مقایسه قرارشان میدهیم. با چنین روحیهای هیچچیزی از تنهایی خطرناکتر نیست. در تنهایی ذهن و خیال ما که در ذات خودش میل به تعالی دارد، ملهم از تصویرهایی رویایی دنیای شعر و داستان، به تجسم انسانهایی رو میآورد که در میان آنها از همه بیمقدارتر خود ماییم.پس جز خودمان همه را بینقص میانگاریم و کامل.
رنجهای ورتر جوان/ گوته/ ترجمه محمود حدادی
ای خدای کریمی که این همه قابلیت به من ارزانی داشتهای، نمیشود نیمی از آنها را پس بگیری و و جایشان کمی خودباوری و خرسندی به من عطا کنی؟
رنجهای ورتر جوان/ گوته/ ترجمه محمود حدادی
تنها این من نیستم که رنج میکشم. همهی انسانها امیدشان به ناامیدی میکشد و از انتظاراتشان جز فریبی بهجا نمیماند.
رنجهای ورتر جوان/ گوته/ ترجمه محمود حدادی
آدم دیوانه میشود وقتی میبیند برخی مردم آشکارا در قبال آن اندک چیزهای هنوز ارزشمند روی زمین، هیچ درک و حساسیتی ندارند...
رنجهای ورتر جوان/ گوته/ ترجمه محمود حدادی
انسان چنان دست و پا بسته است که در قبال آغاز و پایان زندگی خود درکی ندارد.
رنجهای ورتر جوان/ گوته/ ترجمه محمود حدادی
مگر بچهها به هوای هرآنچه دلشان طلبید، دست دراز نمیکنند؟... و من؟
رنجهای ورتر جوان/ گوته/ ترجمه محمود حدادی
آه از این حس گمکردگی، این کمبود وحشتناکی که در سینهی خود دارم! اغلب میاندیشم، اگر میشد یکبار، تنها یکبار او را بر قلب خود بفشارم، تمامی این کمبود از میان میرفت.
رنجهای ورتر جوان/ گوته/ ترجمه محمود حدادی