روز آخری است که در تحریریه هستم. روز آخر کاریام اما یکشنبه است. خوشحالم؟ نمیدانم. ناراحتم؟ اصلا. وقتی روزهای خوب دو سال قبل را مرور میکنم دلم تنگ میشود. برای تمام خندهها و گریههای خبری. برای روزهایی که بعد از روزنامه به کافه میرفتیم. برای صبحهای زودی که باید گزارش میگرفتیم. برای گزارشهای جنجالی. برای خبرهای سانسوری. برای تلویزیون تحریریه که در مواقع حساس کشور روشن میشد.
اما به روزهای الان که فکر میکنم میبینم بُرد در رفتن است. برای منی که عاشق بُردن هستم، اضطرابهای معلق بیکاری موقت را به جان میخرم و میروم.
۱۸ اسفند ۰۰ ، ۱۶:۵۸