تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

در پستوی خانه فریاد باید زد!

چهارشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۵۹ ب.ظ

از نوشته‌های یهویی ِ بدون فکر:
باورم نمی‌شود آدم‌هایی در دنیا وجود دارند که انتظار دارند با سکوتشان به ما و من ِ نوعی بفهمانند که عشقی در دلشان در جریان است. آدم‌هایی که در ذهن خودشان نشانه‌هایی برایمان گذاشته‌اند که در واقعیت هیچ نشانی از آن نشانه‌های نیست و اگر هم باشد آن‌قدری نیستند که به چشم آیند و اگر هم به چشم آیند آن‌قدری تعبیر و تفسیر شخصی نمی‌شود ازشان کرد.
هزار سال از آن سال‌هایی که فریاد دوست داشتن نشان از عصیان و اشتباه و بی‌حیایی و صدها نشان از یک شخصیت ضدقهرمانی داشته، گذشته است. سن من و شمایی که هم‌سن من هستید هم از آن طغیان‌های جوانی و لوس بازی‌ها و هیجان‌های نوجوانی رد شده است. بزرگ شده‌ایم. حداقل در نمادهای عددی که نشان دهنده بالا رفتن سنمان است. چرا با بالا رفتن سن، واهمه نشان دادن واضحیات دوست داشتن سخت‌تر، نفس‌گیرتر و نشدنی‌تر می‌شود؟ مگر آدم‌ها بزرگ نمی‌شوند که بزرگی کنند و مگر چیزی عمیق‌تر و بزرگ‌تر از عشق در این دنیا وجود دارد؟