تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

باهام حرف بزن.خب؟

دوشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۰۶ ق.ظ

در تمام بخش هایِ درمانی ِ هریک از بیماری هایِ رفتاری،اولین فرایند ِ درمانی حرف زدن است.حرف زدن بدون سانسور از مشکل...اینکه در اولین قدم،بیمار به درمانگر رجوع میکند و برایش از نوع ِ مشکل ِ خود میگوید.مثلا میگوید تا چه اندازه تنهاست،میگوید نیاز به عشق دارد.میگوید از والدینش متنفر است و میخواهد جدا زندگی کند.میگوید تحمل زنده ماندن را ندارد.میگوید دلش برای کسی که دیگر نیست تنگ شده است.و... تنها و تنها در جلسه ی اول مراجع کننده حرف میزند...استادی داشتیم که میگفت برخی از آدم ها تنها به جلسه ی اول کفایت میکنند و زمانی که در همان جلسه ی اول تمام حرف هایشان را میزنند ،بهبود پیدا میکنند و دیگر نیازی به ادامه روند درمانی نیست...آدم هایی هستند که پیش روان شناس و یا مشاور میروند که صرفن حرف بزنند.هیچ مشکلی جز بی هم زبانی در این میان نیست.تمام ما در طول زندگی مان وقت هایی را میخواهیم که کسی جلویمان بشیند و برایش بگوییم.نه نیازی به تائید داریم و نه نیازی به رد...حرف زدن باعث میشود مشکل ها خود به خود حل شوند.باعث میشود لایه ی چروک شده ی ِدرون آدم،آرام آرام از بین برود.حرف زدن خودش باعث رفرش شدن است.باعث برطرف شدن سو تفاهم ها و کدورت هاست.باعث محکم شدن علایق.باعث اطمینان بخشی به طرف مقابل که من به تو اعتماد دارم...حرف بزنیم.نه تنها از اندوه ها و تنفراتمان که از عشق مان نسبت به یکدیگر بگوییم.بگوییم تا چه اندازه لبخند زدنت را دوست دارم.بگوییم غصه ی پوست ناصافت را نخور،درعوض دستان ِ قشنگی داری.بگوییم اضافه وزنت بهانه ای باشد برای پیاده روی ِ های ِ دونفری ِ طولانی مان...حرف هایی که توی دلتان سنگینی میکند تنها با گفتنشان سبک و حتی محو میشوند.بگوییم ندیدنت،بد اخلاقم میکند.از اینکه دستش را به سردی گرفته اید از او معذرت بخواهید.دلیل زدن ِ حرفی که دلتان را شکسته است را بپرسید.از دلخوری هایتان،اندوه هایتان،دل تنگی هایتان بگویید...پشت چشم نازک کردن،متلک انداختن،پاک کردن شماره از دفتر تلفن،سرد و سنگین شدن،بی توجهی کردن با کسی که از او ناراحتید،هیچ مشکلی را حل نمیکند.و حتی گاهی بوسیدن،در آغوش کشیدن،هدیه دادن هم نمیتواند به اندازه ی شنیدن دوستت دارم،قلب یک آدم را شفا دهد.....داشتم میگفتم؛ در تمام بخش هایِ درمانی ِ هریک از بیماری ها و ناخوشی هایِ رفتاری،اولین فرایند ِ درمانی حرف زدن است...اما چرا ما از این مرحله به عنوان ِ اخرین مرحله و بعد از تمام تعارضات و سو تفاهمات،زمانیکه حتی هیچ راه برگشتی وجود ندارد؛استفاده میکنیم؟!

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۰۹

نظرات (۱۲)

حرف زدن واقعا معجزه میکنه. ولی من بلد نیستم حرف بزنم در نتیجه معجزه ای هم ندارم فقط استاد گند زدن به حال کسانی ام که دلشون میخواد حرف بشنون از من...
۰۹ آذر ۹۴ ، ۱۴:۰۶ الهام باقری
چون مرض داریم عطیه:)
پاسخ:
:)))))))
۰۹ آذر ۹۴ ، ۱۶:۰۲ درخت بلوط
مساله اینه که خیلی از ماها کسی رو نداریم که حرف هامون رو بشنوه
پاسخ:
من بیشترین تاکیدم روی اینه ک زمانیکه از کسی دلخوریم و یا برعکسش وقتی کسی رو ستایش میکنیم،به خودش بگیم...دلخوری ها و ناراحتی ها را با حرف زدن برطرف کنیم...به همدیگه دوستت دارم بگیم
منم وقتی حالم از خط قرمز رد میشه دلم میخواد حرف بزنم. اولا میرفتم توی چت روما و یه بنده خدا رو گیر می اوردم و براش حرف میزدم( به این میگن استفاده مثبت :)) ) و جدیدا برای مطرح کردن مشکلاتم پیش روانشناس میرم و واقعا تاثیر داره.
دارم روی قسمت حرف زدن با اطرافیانم کار میکنم. هرچقدر کمتر باهم از مشکلاتمون حرف بزنیم، ممکنه بیشتر بشن اما حل نشدنی تر میشن.
ممنون بابت پست خوبت :)
پاسخ:
ممنونم از نظر صادقانه ت

چون اغلب احمقانه مغرویم،انگار که حرف زدن کوچکمان می کند، انگار که گفتن دوستت دارم هم!

۱۰ آذر ۹۴ ، ۱۵:۰۱ بانوی شهریور
متلک انداختن خیلی بده از نظر من خیلی غیرانسانیه، تو روحیه ی من که نیست برای من اگه پیش بیاد معمولا نشنیده میگیرم به نظر من آدمای زبون وبزدل که شهامت رودررو حرف زدن رو ندارن تیکه میندازن یک انسان میاد انسان منشانه رودررو حرفشو بهت میزنه که جوابشم بگیره. زخم زبون زدن گناهش خیلی سنگینه
۱۰ آذر ۹۴ ، ۲۳:۲۲ صحبتِ جانانه
آره ها!
بعضی وقتا واقعا فقط یک نفر لازم داری که گوش بده و البته بفهمه
بفهمه...
هنوزم خوب مینویسی. 
من خیلی دیر فهمیدم اینو دیگه رفته
باشد بنای خیری
آدما تا وقتی بتونن باه م حرف بزنن چیزی رو از دست ندادن اما افسوس که به عنوان آخرین کار امتحانش می کنن..
اوایل شاید چون نمی‌خوایم پای گله و گلایه به رابطه‌هامون باز بشه
یا اینکه می‌خوایم سعی کنیم باور نکنیم خوش خیالی و زیادی سادگیمونو ...

گاهی شاید چون به آآدم بودن آدمای روبرومون ایمان نداریم
شاید چون می‌ترسیم از پایین اومدن دوباره و چندباره‌ی این اعتماد!  ...

و اون آخرا دیگه شاید چون وااقعا نیاز داریم که آدمای خاطراتمون بدتر از اینی که بوده دیده نشن!! ...

هرجایی هزار دلیل که همه ش از ترس ناشی میشه متاسفانه! ترسی که فرهنگ تغییر یافته‌ی مردممون برامون ساخته!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی