تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

حکومت و سلطنت ترس

سه شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۹، ۰۴:۴۰ ب.ظ

ترسیده‌ام و راستش قدرت ترس آنقدر زیاد است که «آیا کسی آنقدر دوستت دارد که از جهان نترسی؟!» همه‌اش کشک و جفنگیات رقیق شاعرانه است. ما ترسیده‌ایم و همین ترس حال و حوصله دوست داشتن را از ما گرفته. کنجی نشسته‌ایم و سرمان را به کنج‌تری تکیه دادیم تا چشمانمان را محکم روی هم فشار دهیم و با این فشار دنیا را برای لحظه‌ای متوقف کنیم. اما دنیا متوقف نمی‌شود. دنیا زبان درازتر از این حرف‌هاست. وقیح‌تر هم. بزرگتر از ما هم. ما کوچکیم در برابر دنیا. در برابر حکم‌ها. در برابر دستگیری‌ها. در برابر دشمنی لزج حکومت با خودمان. با خود خودمان. ما کوچکیم حتی در برابر آن کنجی که نشسته‌ایم و سرمان را به کنج‌تری چسبانده‌ایم تا بلکه خوابمان ببرد. خوابمان ببرد تا یادمان برود که ترسیده‌ایم، کوچکیم و دشمن داریم. دشمنی که نمی‌دانیم چرا باید دشمنان باشد چون قرار بود حکومت‌ها مردم را در پناه خودشان بگیرند. مثل پدرانی که قرار بود دخترانشان را در آغوششان بگیرند نه اینکه شوخی‌های سر بُری‌شان را عملی کنند.

۹۹/۰۴/۰۳