تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

سبز سبزم ریشه دارم!

جمعه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۸، ۰۹:۰۷ ب.ظ

ترم دوی ارشد، درس آمار ۲ را با نمره‌ی ۵ افتادم. روزی که امتحانش را دادم، بعد از ۳ ساعت سر و کله زدن با برگه‌ی جلوی رویم، با وجود کتاب باز بودن امتحان، فقط یک سوال را توانستم حل کنم. بعد از امتحان دم در منتظر هم‌کلاسی‌هایم بودم که دیدم استادم از بیرون آمد و هم‌کلاسی‌هایم از سر و گردنش بالا می‌رفتند و فریاد العفوشان بالا بود تا استاد حداقل نمره‌ها را روی نمودار ببرد و ما را نیندازد. در هجوم زر زر بچه‌های کلاس، این من بودم که گوشه‌ای ایستاده بودم و نه اعتراضی می‌کردم و نه التماسی. استاد با تمام بی‌محلی‌اش به شاگردهای ملتمس در جواب سکون و سکوتم رو کرد به من و گفت: لعنت بهت میرزاامیری!

نفهمیدم چرا. نخواستم که بفهمم. شاید انتظار داشت تمام برگه را پر می‌کردم یا شاید دلش می‌خواست من هم با همین لهجه‌ی اصفهانی بنای زاری و التماس را به پا گیرم.

نمره‌ها روی نمودار نرفت و شبیه دومینو همه‌ی ما از این درس افتادیم.

تمام آن روزی که از امتحان برگشتم خوابگاه به بدخلقی و خاموش کردن گوشی‌ام گذشت. سوسول بازی است اگر بگویم که این اولین بار در زندگی‌ام بود که درسی را می‌افتادم. اما خب شاید کج خلقی‌ام بابت همین تجربه‌ی اولیه‌ام در مردود شدن، بود.

دیروز وقتی داشتم گوشی‌ام را به شارژ می‌زدم، خیلی اتفاقی یاد این خاطره افتادم. یاد حس تلخ زور زدن به مخ و ارور دادن. یاد وقتی که نمره‌ام را دیدم و ترسیدم از این عدد یک رقمی. یاد دوباره برداشتن درسی تکراری.

تمام این وقایع در زمان خودش برایم زهرمار بود. اما «گذشت». دیروز یادم آمد گذشت. از آن گنده‌تر و گندترش هم گذشت. تمام تب کردن‌هایم برای پایان نامه هم گذشت.

همه چیز تمام می‌شود. همه چیز.

غم‌ها. خنده‌ها. حرف‌ها. راه‌ها. پول‌ها. سفرها. روزها. شب‌ها. عمرها. بستنی‌ها. آلبالوها و و و و.

اما خب من تنها چیزی که از این دنیا می‌خواهم که ته نداشته باشد، «ریشه‌ی سبز امید» است.

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۹۸/۰۱/۳۰

نظرات (۴)

لهجه اصفهانی ؟ فک نمی‌کردم اصفهانی باشید!

اصلا اگه درسی رو نیفتی پاس نمی شه،
فکر نمی کردم اصفهانی صحبت کنی،یه بار یه ویس ازت شنیدم ولی لهجه نداشتی،دوست دارم صدات رو با لهجه ی اصفهانی هم بشنوم!
من با خوندن این نوشته یاد روزای سخت امتحان نهایی و ترم و دو تا کنکور گذشته افتادم،آره می گذره،ولی یادآوریش هنوزم برای من تلخه،باورت میشه اگه وقتی دارم آهنگ گوش می کنم برسم به آهنگی که یادم میاد اون روزا گوش می کردم سریع ازش رد میشم؟می ترسم تلخی اون روزا دوباره تکرار بشه،
پاس نکردن یه درس و افتادن به نسبت سرشکسته شدن تو کنکور خیلی قابل هضم تره،خیلی تلخیش کمتره،می ترسم بازم تکرار بشه!!!
پاسخ:
ترست قابل درکه
اما امیدوارم تا سال دیگه این ترس ازت رفته باشه و رضایت جاش اومده باشه.
یادش بخیرررررررر...چقدر استرس کشیدم برای  پروپوزال برای دفاع...
برای اون امتحان آمار کذایی...بعد از دو ساعت و نیم که سرم رو برگه بود وقتی از سر جلسه بلند شدم گردنم به شدت درد گرفته بود...
گذشت...هم سخت هم آسان اش....خاطره هاش مونده فقط ...
زیبا می نویسید....
نمیدونم چرا اصرار داری بگی مورد توجهی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی