تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

خودت چی پس؟

شنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۷، ۰۸:۰۱ ب.ظ

اگه از آدمایی که به رشته‌ی روان‌شناسی علاقه دارند، علت این علاقه رو بپرسید، بهتون قول می‌دم قریب به هشتاد درصدشون_ بلکه بیشتر_ جوابشون اینه: « چون آدما رو بهتر بشناسیم!»

اکثر دانشجوهای روان‌شناسی هم توی کل سالای دانشگاهی، وقتی به اوج لذت رشته‌شون که آسیب شناسی هست می‌رسند، شروع می‌کنند به رصد کردن بیماری‌های تقریبا مهلک! بیماری‌هایی که با وجود عجیب بودن‌شون با چندتا علامت قابل مشاهده و یکم هوشمندی، می‌شه تشخیص‌شون داد. پس اغلب دوربین می‌چرخه روی «بقیه». 

از جامعه‌ی روان‌شناسا می‌کشم بیرون و بحث رو عمومی‌تر می‌کنم. آدما وقتی بزرگ می‌شند اگه یکم تم باسوادی به خودشون بگیرند یا احساس کمبود توی چیزایی که می‌دونند بکنند، عطش «یاد گرفتن» می‌گیرند. شروع می‌کنند به خوندن فلسفه و عرفان و روان‌شناسی و هر علمی که بشه ازش یاد گرفت. یاد گرفتنی که توی زندگی دستت رو بگیره. به عبارتی رو میارند به علوم انسانی و هرآن‌چه که به روابط «بین فردی‌شون» کمک کنه. هم‌چنان دوربین روی «بقیه» می‌چرخه. ما همیشه از هرچیزی تیکه درشت‌ها رو جمع می‌کنیم تا بسطش بدیم و مثالش بزنیم روی اطرافیان‌مون. از هرچیزی که می‌خونیم اول شروع می‌کنیم به شناسایی ناسازگاری‌ها تا بلاخره یکدوم ازونا رو بچسبونیم به آدمای اطراف‌مون. همینه که تیکه درشتا رو به حق و ناحق می‌چسبونیم به بقیه و خردا ریزایی که لابه‌لای روح و روان خودمون قایم شدند رو نمی‌بینیم. خرده ریزایی که عوارض‌شون آسیب‌زاتر از اون دونه درشتاست. دوربینی که روی بقیه بوده دیگه نای چرخیدن و نور انداختن روی خودمون رو نداره. برا همین ما همیشه درگیر «بقیه»ایم تا «خود»مون. برای روابط «بین فردی» انرژی می‌داریم تا روابط «درون فردی». از خودمون نهایت چیزی که می‌دونیم اینه که چی خوشحال‌مون می‌کنه و چی ناراحت. ولی از ریشه‌ی این شاد شدن و غمگین شدن بی‌خبریم... به گمونم باید یه مدت دوربین‌مون رو خاموش کنیم، یه استراحتی بهش بدیم و بعد تنظیمش کنیم روی خودمون. ببینیم این همه «مهرطلبی»، «کمال‌گرایی»، «رمانتیک بازی‌های محزون» و تموم آسیب‌های «خودی» چند درصدش اون ته مه‌های روحمون گیر افتادند! و ازون مهم‌تر کی تسلیم می‌شیم و دستمون رو می‌بریم بالا که قبول کنیم "آره! یه جای کار خودمم می‌لنگه"!؟


۹۷/۰۷/۲۸

نظرات (۶)

۲۸ مهر ۹۷ ، ۲۰:۱۱ آقای خیال
دقیقا؛ اکثر وقت ها یه جای کار خودمون می لنگه ولی باور بهش و تغییر دادنش سخته، یه جورایی دنبال یه بهانه ی خوبیم که درستش کنیم.
پاسخ:
همینجوری.
شما خیلی خوب می نویسید [گل]
پاسخ:
ممنون الهه جون.
۲۹ مهر ۹۷ ، ۰۲:۰۹ 🍁 غزاله زند
عطیه جانم،اتفاقاً رشته روانشناسی رو دوست دارم و دانشجوی این رشته شدم چون میخواستم خودم رو بهتر بشناسم :)  ولی خیلی‌ها رو جوری که توصیف‌ کردی،دیدم و شاید خودمم گاهی توش گیر بیفتم!
مواظب خودمون هم باشیم.این موضوع هم خیلی خیلی خیلی مهمه :) 
پاسخ:
انشالله موفق باشی:)
۰۱ آبان ۹۷ ، ۲۰:۰۱ قاسم صفایی نژاد
همینطوره. شاید کتب اخلاق رو که بخونیم بیشتر یاد درون خودمون بیفتیم، اما حتی اونجا هم دنبال عیب نزدیکانمون هستیم تا حدودی
پاسخ:
دقیقا.
۱۲ آبان ۹۷ ، ۰۸:۴۵ ...:: بخاری ::...
خیلی خوب نوشتی. در حالی که حتی نمیدونم چقدر درسته.
پاسخ:
ممنون:)
شما روانشناسی خوندین؟
پاسخ:
روان شناسی کودکان استثنائی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی