تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

تمام

چهارشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۷، ۱۰:۴۶ ق.ظ

سروبالایی پروسه‌ی پایان‌نامه را می‌توانم به عمل جراحی قلب باز تشبیه کنم. هرکسی موفق به کسب نوبت دفاع شود، ینی تا خان ششم را به سلامت گذرانده. که سختی کار هم، همان خان اول تا ششم است. خان هفتم ،که دفاع کردن است، آدمی همین‌که روی سن رود و اولین اسلاید ارائه‌اش را بیاورد، تمام حضار را گاو می‌پندارد و آتش ترسش رفته رفته خاموش می‌شود و اگر ادب حکم نمی‌کرد بعد از اتمام ارائه به جای تشکر از اساتید، انگشت وسطش را به حاضرین نشان می‌داد و بلند فریاد می‌زد: «بمیرید الهی!».
وقتی کسی موفق می‌شد نوبت دفاع بگیرد بقیه‌ی افراد درگیر، به او همچون شفایافته‌ای نگاه می‌کردند که گویی داوطلب اهدای عضوش را پیدا کرده و تا چند روز دیگر عضوی سالم در بدنش شروع به رشد می‌کند! هم‌اتاقی‌ام پنج روز زودتر از من دفاع کرد. بعد از جلسه‌ی دفاع دستم را به او می‌زدم تا ببینم فرد دفاع کرده چجور استایلی دارد! سفت است. قوی است. رها شده و کسی که بدون شک سیستم دفاعی محکمی پیدا کرده و دهنش در مقابل سرویس شدن مقاوم است! هم‌کلاسی‌ام روز قبل از من دفاع کرد. زنگ زدم و حال و احوال که ببینم زندگی بعد از دفاع چه رنگی‌ست!؟ چه بویی دارد!؟ خوش می‌گذرد؟! ضربان قلبش قبل و بعد دفاع فرقی کرده؟! در جواب همه‌ی اینها جواب داد: «نمی‌دونم والا! من تا چند روز دیگه پدر می‌شم و زیاد جو فارغ‌التحصیلی رو ‌حس نکردم!» اکهعی پسر! گاو پایان‌نامه برای هم‌کلاسی‌ام زاییده بود! فشار درس قوز بالا قوز شده بود!
... سه روز پیش دفاع کردم. بعد از اعلام نمره و امضای اساتید یک کلمه برای تمام دوستانم نوشتم و سند تو آل کردم: «باورم نمی‌شه. درد نداشت!»...
بعد ازینکه از سالن بیرون آمدم هرکسی در راه مرا ‌می‌دید با چشمانی که مردمکش از استرس می‌جنبید سوال می‌کرد: دفاع کردی؟!
و من مثل کسی که عمل موفقیت‌آمیزی داشته نیشم را باز می‌کردم و می‌گفتم: هاع!
سه روز است حس آدم‌های به هوش آمده بعد از بیهوشی طولانی را دارم. گیج. منگ‌. داغ. سرگردان و روزی سه دور تسبیح از خودم می‌پرسم: جدی جدی تموم شد؟!

نظرات (۱۰)

تبریک ما رو پذیرا باشید :)
پاسخ:
پذیرا و ممنونم:)
تبریک میگم:)
پاسخ:
ممنونم:)
سلام، مبارک باشه.
معمولاً در این‌جور موارد می‌پرسن که چه رشته‌ای بودید و عنوان پایان‌نامه‌تون چی بود و از این سؤالا. حالا به نظرتون خوبه من هم بپرسم؟ :)
پاسخ:
سلام. مچکرم.
نه به نظرم خوب نیست:))))
۱۸ مهر ۹۷ ، ۱۴:۱۶ مرد مُفرد
خیلی مفصل نوشتید
حوصله نداریم!!
پاسخ:
یادم نمیاد دعوت نامه فرستاده باشم!
۲۱ مهر ۹۷ ، ۱۳:۲۴ دختر بهارنارنج
موفق باشی.
خداروشکر
ایشالا مقاطع بالاتر، پله های بالاتر و درخشش بیشتر
پاسخ:
ممنون دختر خوش قلب:*
مبارکه
پاسخ:
ممنون:)
۲۲ مهر ۹۷ ، ۰۹:۱۴ شبنم اطهری بروجنی
وای خیلی خوب بود تمام لحظه هات انگار که تجربه های چند سال پیش من بود دایی :))))))))))))))))))))))) فقط من به نفر قبلی دست نمی زدم ببینم سفته یا شله یا چی ;)
پاسخ:
شبنمممممممممممممممممممممممممممممممممممم
چقدر خوشحال شدم هنوز وبلاگ منو میخونی
عزیز دلم
۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۸:۴۴ مهدی صالح پور
تبریک...
من توی خان اول موندم... به دفاع که هیچ، به موضوع هم نرسیدم! :D
پاسخ:
مچکرم:) ایشالا به زودی خان هستم شما رو هم بخونیم:)
۲۴ مهر ۹۷ ، ۱۲:۳۴ شبنم اطهری بروجنی
قربونت
ما همیشه به شما ارادت داشتیم خان دایی :*
پاسخ:
عزیز دلم
۲۵ مهر ۹۷ ، ۱۰:۳۵ مریــــ ـــــم
سلام دختر
روزای اولی که وبلاگتو دنبال میکردم هی میخوندمت و هی حظ میکردم و هی باخودم میگفتم کاش میتونستم مثل تو بنویسم!
تو درجه یکی
تو خیلی خفنی دختر
پاسخ:
مرسی مریم.
حقیقتا اینقدرام نیستم که میگی:)
تو بهم لطف داری:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی