تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

یک مهر

دوشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۲۶ ق.ظ

۱۲ ساله‌ام. روبروی تلویزیون پارس، وسط سالن خانه‌مان نشسته‌ام و فیلم « من ترانه پانزده سال دارم» را می‌بینم. تحت تاثیر فیلم، دلم می‌خواد هرچه زودتر به پانزده سالگی برسم. پانزده سالگی‌ئی که در فیلم سرشار از تجربه‌های عجیب است. پانزده سالگی‌ئی که می‌توانم در آن عاشق شوم، بچه بیاورم و سختی‌های بزرگسالی را در آن تجربه کنم.
به چشم برهم زدنی پانزده ساله می‌شوم و ‌حواسم پرت دنیا و عجایب دیگرش می‌شود.
دوست دارم دنیا را کشف کنم. با همه در صلح باشم. در دفتر خاطراتم می‌نویسم که دلم میخواهد فیلسوف شوم. خیال‌هایم را رنگ می‌کنم و هرروز برای آینده‌ام می‌نویسم.
بیست و پنج سالگی‌ام تمام شده.
فیلسوف نشدم. برای کشف جهانم از هیچ کاری دریغ نکردم. تنها شدم، تنها ماندم، دور خودم را خط کشیدم، دور آدم‌ها ضربدر زدم، کنار آرزوهایم تیک زدم یا با خودکار خط‌ خطی‌شان کردم، خرد کردم و خرد شدم، گریاندم و گریه کردم، شادی دادم و شادی گرفتم، جمع کردم و رفتم، آمدم و نیامدم، نوشتم و خواندم، خودم و دنیایم را تا جایی که توان داشتم بزرگ کردم اما هنوز دنیای همان دخترک دوازده ساله‌ را دارم که دلش می‌خواهد شبیه پانزده ساله‌ها عاشق شود و دنیای عجیب عشق را کشف کند.

۹۷/۰۷/۰۲

نظرات (۶)

تولدت مبارک عطیه جان :)
پاسخ:
ممنونم ازت:)
۰۲ مهر ۹۷ ، ۲۲:۴۵ فرزانه شین
تولدت مبارک عطیه جان...زندگیت شاد و پر هیجان باشه و دلت آروم
پاسخ:
ممنون فرزانه:)
۰۲ مهر ۹۷ ، ۲۳:۳۳ ... به دنبال حقیقت ...
میشه به نظرتون؟
میشه برگشت به همون بچه ی 12 ساله...؟

چقدر دنیاش ساده بود...
پاسخ:
:)
عطیه تولدت مبارک.
برای ما خیلی  شگفت انگیزی
پاسخ:
عزیزززززززززززم. از مهربونی توئه که اینجوری میگی.
ای ادمین...در راستای پست آخری که در کانال تلگرامت گذاشتی...خواستم بگم برایت دعا خواهم کرد ...برات دعا میکنم راهی رو که با میل و انتخاب خودت شروع کردی به بهترین شکل ممکن به پایان برسونی...انشاالله که خداوند منان یک جلسه دفاع فوق العاده برات پیش رو داشته باشه و طعم خوش رهایی خلسه مانند رو بعد از به نتیجه رسیدن تلاش هامون ماهایی که در انتظار مدافع شدنیم بچشیم.
پاسخ:
چه پیام ارزشمندی. بوس بهت
چقد دلم تنگ شده بود همدوره های وبلاگی مو بخونم . و چقد خوبه که همیشه بین پستاشون یه پست هایی مثل همین پست هست که آدم باهاش احساس نزدیکی میکنه هنوز . انگار که از یه پیله در اومده باشیم و پروانه شده باشیم . هر چقدر هم دور بشیم از این فضا و برگردیم ، باز هم حس ِ خوب ِ "چقد میفهممش" هست هنوز اینجا .
پاسخ:
چقدر خوشحالم هنوزم وبلاگ خونا و وبلاگ نویسای قدیمی همدیگه رو دنبال میکنن:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی