ب مثل...
آدمها باید دو مأمنه باشند. مثل ماشینهای دوگانه سوز. که اگر فلان سوختش تمام میشود، از آن یکی سوخت استفاده میکنند و وسط اتوبان یا میان جادهای بیسوخت و ماشین نمیماند.
آدم باید دو مأمنه باشد.
وقتی پناه بودن مأمن اول، زوال پیدا میکند جای دیگری داشته باشی تا دست به گردنش بیاندازی. تا اگر از جایی مانده شدی، جای دیگری را داشته باشی که رانده نشوی. که سر به بیابان نگذاری. که بدانی جایی هست که انتظارت را بکشد. که اگر پناهی نداری، لااقل پناهگاهی داشته باشی.
مأمن اول یا دومم را کمکم از دست میدهم و ترسیدهام جایی میانهی زمستان، در برف و بوران و سرما وقتی بنزین تمام کردهام، بایستم کنار کدام جاده و طلب سوخت کنم؟.
.
عطیه میرزاامیری
یازده تیر... شب... ورودی هفت... آخر...