تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

اپیزود دوم

شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۷، ۰۴:۰۲ ب.ظ

سلام مجید! یادم نیست کی این جمله رو گفته بود که بدترین خداحافظیا اونایی هستند که نه گفته می‌شند و نه توضیح داده می‌شند! حالا چه فرقی داره این جمله از کیه. از شاملو، مارکز یا حتی دکتر شریعتی! مهم اینه مدت‌هاست داره این جمله توی سرم چرخ می‌خوره و الان که توی اتوبوسم، دختر پسری که کنارم ایستادند من رو یاد سه سال پیش خودم و خودت انداختند و باعث شد بیام باهات حرف بزنم. این مدت گوشیم رو خاموش کرده بودم تا راحت‌تر بتونم فکر کنم. فکرامو کردم و راستش به نتیجه‌ی درستی نرسیدم. یعنی نه اینکه نرسیده باشم، رسیدم اما نتیجه‌هه اونی نبود که دلم می‌خواست بشه. تو راست می‌گفتی. آدم گاهی تشنه‌ی عشقه. برای همین به اولین آدمی که برمی‌خوره فکر می‌کنه همونی هست که می‌خواد. دستشو محکم می‌زنه به پیشونیش و می‌گه اکهعی پسر! خودشه. خود خودش. و بعد برای به دست آوردنه تلاش می‌کنه و ازون‌جایی که به دست آوردنیای اشتباهی زود نتیجه می‌دند، خوشحال وارد مسیری می‌شه که تهش باتلاقه! یادم افتاد بچه که بودم یه روز ظهر خیلی تشنه‌م بود. در یخچال رو باز کردم و دیدم یه کمپوت آلبالو توی یخچاله. کمپوته رو سر کشیدم و قلپ اول رو که خوردم همون‌جا محتویات دهنم رو برگردوندم. خوب که به کمپوت نگاه کردم دیدم زیتونه نه آلبالو! آدم تشنه کور می‌شه مجید. نمی‌فهمه کجای کاره. می‌افته توی مسیری که هیچ نقشه‌ای ازش نداره. تو رو نمی‌دونم. اما من قبل از این‌که تشنه‌ی عشق بوده باشم، تشنه‌ی شناختم. شناخت خودم. که بدونم کی‌ام؟ کجام؟ می‌خوام چی بشم؟ و... اینا رو نمی‌دونم که حالا بعد ازسه سال حس می‌کنم هیچ‌وقت نفهمیدم تو کی هستی! چون نمی‌دونم خودم کی هستم!.. چه خوب شد که این دختر و پسر رو دیدم تا عزمم رو برای زدن آخرین حرف‌ها بهت، جزم کنم... مثل اینکه رسیدم. باید پیاده بشم. خدافظ:)


Photo: Konstancja Nowina Konopka

نظرات (۵)

۱۹ خرداد ۹۷ ، ۱۶:۱۵ خانم کوچیک
در مورد اصل مطلب چون حس می‌کنم خیلی خیلی شخصی‌تر از این حرف‌هاست، نظری نمیدم فقط اون "شناخت خود" بهترین لطفیه که هرکسی می‌تونه در حق خودش انجام بده.
اما در مورد متن، خیلی خوب و روان و از دل برآمده بود (:
پاسخ:
اینا صرفا روایت عکسه
شخصی نیست.
شایدم باشه اما شما به عکس ربط بدید.
۱۹ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۵۹ مهدی صالح پور
عکاس ه چرا اسمش اینجوریه؟! :D
پاسخ:
:))
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الا بر آن‌که دارد 
     با دلبری وصالی...

#سعدی

این کامنت قبلی ویرانم کرد...

اولین تاثیری که خوندنِ نوشته هات روز من میذاره انگیزه ی نوشتنه. یعنی انقدر خوب و روونه قلمت که میخوام دوباره بنویسم. مرحله ی دوم یأسه، انقدر خوب نوشتی که انگیزه ی ایجاد شده توی مرحله ی اول بلافاصله نابود میشه چون واقعیت اینه که همه نمی تونن به این خوبی بنویسن(خوش به حالت). و مرحله ی سوم حسادته. حسودیم میشه کماکان. ولی همیشه همینقدر خوب باش. قدر خودت و قلمتو بدون🌹🌱
پاسخ:
من خیلی از کامنتت ذوق کردم
منتها اینجوری هم میگی نیست. واقعا آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. شاید علت همه ی اینایی که گفتی همین باشه:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی