تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

امن من لجا الیکم

چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۲۰ ب.ظ

از نوشته های یهویی داخل مترو:


آدم ها در گرمای تابستان برای خنک شدن، پایشان به اینجا کشیده میشود. آدم ها برای آب خوردن از آب سردکن ها، داخل میشوند. آدم ها ناگهان میان خنده ها و شوخی ها یادشان می آید گرفتارند.خسته اند. دل شکسته اند. آدم ها سرشان پر از سوداست و دلشان پر از بلوا. آدم ها بریده می شوند. آدم ها در جمع تنهایند. آدم ها یادشان می افتد چقدر با چیزی که میخواستند بشوند، فاصله دارند. آدم ها گلویشان ورم میکند. آدم ها ساکت میشوند. آدم ها دست از همه چیز میکشند و ناامید میشوند. آدم ها یک چیزی شان میشود که نمیدانند چیست. آدم ها غریب ند. آدم ها بازیچه می شوند. آدم ها به بازی میگیرند. آدم ها محبت میخواهند. آدم ها دستشان میرود روی چشم هایشان. چادرشان کشیده میشود جلوتر از صورتشان. آدم ها پناه می آورند. آدم ها شانه هایشان میلرزد. آدم ها یک آن در دلشان باز میشود. آدم ها مژه هایشان خیس میشود. آدم ها دلشان شکسته میشود. آدم ها نجوا میکنند...آدم ها گریه میکنند....خوشبحال آدم ها که گریه میکنند. خوشبحال آدم ها که پناهشان میدهی. پناهشان میدهی؟

۹۶/۰۳/۳۱
.

یاس