تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

من و دردسر وبم یهویی

دوشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۹ ب.ظ

یک روزی هم می آیید اینجا و میبینید بعد از شش سال با دنیای مجازی خداحافظی کرده ام ولی خب زیرزیرکی در جایی دیگر با یک هویت مستعار-مثلن تحت عنوان هایی:دخنر مهر،دانشجویی فلک زده،دور از خانه،و این مدل اسم های تین ایجری-مینویسم.چرا؟!چون گاهی خسته میشوم.با هویت وافعی نوشتن ینی یک روز وارد خانه میشوی و میبینی صفحه ی وبت جلوی بابایت باز است...ینی یک روز وسط دانشکده دختری جلویت را میگیرد و اسم وبت را به خودت پس میدهد و این ینی هع من تو را میشناسم...ینی دوستان واقعی ات وقتی تو را میخوانند کوچکترین نقطه نظرم میشود نقطه ضعف شان و شروع میکنند به کوباندن شان توی سرم...ینی خیلی جاها خیلی افراد آشنا سوتی میدهند که نوشته هایم را دنبال میکنند...و امروز،آخرین سوژه این بود که هم کلاسی ام وبلاگم را پیدا کرده و وقتی در کلاس اطلاع رسانی حرف سر وبلاگ نویسی میشود جیغ میزند که استاد فلانی(اشاره میکند به من)وبلاگ نویس است و یک پوزیشن شای دارد وبش!!!!!!!!حالا شما شدت یخ کردن دست و پایم را تصور کنید که همزمان با لرزش های خفیف بدنی ام، استاد از من میخواهد وبم را برای بچه های باز کنم...باز کردم؟!خب معلوم است.مجبور شدم.مجبور...بعد هی خدا رو قسم میدادم نرود روی پست های بی ادبی ام مانور دهد.نهایتش این بود که خودم عنان از کف داده و ب جای استاد درباره ی منوهای وب حرف زدم...حالا باید تا آخر دوره ی ارشد حواسم را جمع کنم وقتی وبم را باز میکنم از اصطلاحات زشت که مثلن فلان چیز را خوردم،به فلان جایم نیست،گه کاری هایی که میکنم،از بیماری های واضح جنسی ِ موجود در جامعه و هم چنین از روزانه نویسی صرف نظر کنم و تنها و تنها بگوبم:چه رشته ی خوبی دارم من.چه دوستای خوبی.چه دانشگاهی.چه استادایی.به به.هوا چه خوبه.همه چه خوش اندام ند...سپس کمی گل و بلبل دانلود کنم که ضمیمه ی پست هایم باشد...آی لاو یو استاد گیتا...هپی یور نایت...یور آر سو کیوت...آی لاو یو سو ماچ...

نظرات (۱۷)

۲۷ مهر ۹۴ ، ۲۲:۲۶ ثریا شیری
همه ی ماهایی که با اسم و هویت واقعیمون مینویسیم بارها این حالت رو تجربه میکنیم...
سختی خودشو داره همین لرزیدنه همین یخ کردن دست و پا و هرچی... اما بعدش باز عادت میکنیم... بازم مینویسیم...
شایدم خصوصی ترها رو جای دیگه با اسم دیگه.
پاسخ:
نه بابا.چ خبره هی وب بزنیم:))
۲۷ مهر ۹۴ ، ۲۲:۳۹ فاطیما کیان
بدتر از این برای یه بلاگر وجو نداره ! اونم توی ایران ! خیلی بده ! آقا من آزادی بیان میخوام ! اینو بهشون بگو آزادی بیان , خونه ی تو جای افکار تو هست عطیه جان نمیگم به خودت مربوطه چون الان یه کلاس سرشون توی نوشته هات هست ولی صرفا خوبه ما ایرانی جماعت یاد بگیریم به حریم هم کمتر تعرض کنیم ! والا چیزی از دست نمیدیم و فرهنگ سازیم میشه ! 
پاسخ:
خب من با این کامنت تو برم این درسو حذف کنم:))
۲۷ مهر ۹۴ ، ۲۳:۲۲ فاطیما کیان
به در گفتم دیوار بشنوه , اصلا کارشون برای من قابل هضم نیست چون خود منم بلاگرم من هم حست رو میفهمم , هم حسی و اینکه خودم رو جای تو میگذارم میبینم چقدر آدم توی فشار به کار بردن و نبردن کلماته و گیر میکنه ...
آخ از این تفتیش اطلاعاتی :) مخصوصا وقتی که یه همچین موقعیتی پیش بیاد که نه راه پس داشته باشی نه راه پیش
۲۸ مهر ۹۴ ، ۰۲:۲۷ یاسمین . ک
جا داره که از این تریبون بگیم:
" هم شاگردی سلامممم"
پاسخ:
وات؟!!!!!!!!!!!
۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۰:۱۸ شیمیست خط خطی
میتونی مثل آلما بری رو فاز بیخیالی، حرف دلت رو بدون نگرانی بنویسی. من همیشه تحسینش کردم، و البته همه کسایی رو که با هویت واقعی می نویسند :)
ادم میخواد طرفو خفه کنه
شما با نام مستعار تین-ایجیری بنویس
باور کن خیلی راحت تری...

+ملت جنبه ندارن!
بنظر من کار اون همکلاسی اشتباه بوده ولی با وجود تمام مشکلات نوشتن با هویت واقعی، یه سری خوبیایی هم هست. اینکه خیلیا با خوده واقعیت با نوشته هات آشنا میشن و احترامشون بهت بیشتر میشه، یا مثله همون دعوت شدنت به چای از طرف هم خوابگاهیت و ..
با واقعیت نوشتن خیلی سخته!!
قبلترها راجع به این موضوع حرف زدیم. .
یادته؟توی پارک کنار خونمون. .
پاسخ:
بگم یادم نیست زشته؟؟؟:)
من هم خیلی وقتها به خاطر نوشتن با اسم واقعی دچار خودسانسوری شدم ... و اینم خیلی بده
۰۶ آبان ۹۴ ، ۱۶:۰۸ بانوی شهریور
عطیه اون کامنتم وافعا ارسال نشده بود یا خوشت نیومد؟ میدونم بی ربط بود!یه وب دیگه کامنت کذاشتم کلا کن فیکون شد! 

سرم داره منفجر میشه


پاسخ:
چه کامنتی؟
وقتی تجربه ی چند سال وبلاگ نویسی داشته باشی و خیلی ها تمام زندگیت رو بدونن, دلت می خواد جایی باشه که برات امن باشه...
من چنین حالی دارم این روزا...
برای همین مسخره بازی بلاگفا باعث شد از این موقعیت استفاده کنم و ناشناس بشم...
به نظرم یه عکسم بذار فکر نکنن کم اوردی:))
سلام...
سلام، یک مطلب داشتید به اسم hacksaw bridge، میخواستم ببینم آیا امکانش هست حذفش کنید؟ لطفا نپرسید چرا، خیلی واسم مهم و حیاتیه. مرسی
یا اگر حذف نمیکنید، حداقل قسمت نظراتش رو فعال کنید. اگه این کار رو بکنید من شدیدا ممنونتون میشم عطیه خانوم. میدونم یکم درخواستم عجیبه. ولی قضیه ش یکم پیچیده ست. مرسی از شما

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی