تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

Hacksaw Ridge

شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۲۶ ق.ظ

" داس" بقولی بچه حزب اللهی و مذهبی گروه بود. اگه همه برای وطن دوستی شون اومده بودند وسط میدون جنگ، داس برای ایمانش اومده بود. قسمم خورده بود دست به تفنگ نزنه و نزد. برای عقایدش مسخره شد، تحقیر شد، کتک خورد، زندان رفت و هزارتا مکافات دیگه اما جا نزد. قهرمان اصلی جنگ شد. تا آخرین توانش وایساد و کمک کرد. تک و تنها. وقتیم وقت پیدا میکرد انجیل رو درمیورد و میخوند. سکانس آخر فیلم همه ی سربازا و فرمانده وایسادند و داس داره دعا میکنه. ارشد دستور حمله میده. بهش میگند باید صبر کنیم دعای داس تموم بشه. همه به " ایمان" داس ایمان اوردند... وقتی به چیزی ایمان دارید، اون چیز شوخی بردار نیست. تمام فیلم میخواست همینو بگه...یه کاری کنید همه به "ایمان"تون ایمان بیارند...همین...

این فیلم جزء بهترین فیلمایی بود که من دیدم. بدون اغراق...

موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۹۶/۰۳/۱۳