تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

اپیزود یکی مانده به آخر

پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۱۲ ق.ظ

جمعه تولد دعوت بودم. می‌گویم "بودم" چون  دیگه قرار نیست بروم. نشستم به فکر کردن که باید کمی اطرافم را خلوت کنم و اولین چیزی که به ذهنم رسید، تولد جمعه شب بود. از گروه تلگرامی که تمام برنامه‌ها در آن هماهنگ می‌شد، لفت دادم. پولی که برای هدیه بود را واریز نکردم و در ذهنم برنامه‌ی جمعه‌ام را خالی کردم. کم‌کم دستم باز شد برای لفت از گروه‌هایی که واقعیت و ماهیت‌ش را نمی‌دانستم. نمی‌دانستم اسم شلوغی‌های اطرافم را دوستی بگذارم یا آشنایی. که واقعیتش نه دوست بودند و نه آشنا. شب‌ها قبل خواب به تمام دوستی‌ها و روابطم فکر می‌کنم. انگار در تمام این سال‌ها یک کیسه دستم گرفته‌بودم و به جمع‌آوری دوستی‌ها پرداخته‌بودم. حالا از وزن زیاد کیسه خسته شده‌ام و هرچه بر آن می‌کوبم صدایی که برازنده‌ی وزن سنگینش باشد، نمی‌شنوم. شانه‌هایم درد گرفته. کیسه را انداخته‌ام گوشه‌ای و هرازگاهی چیزی از آن را، به بیرون پرت می‌کنم. چیزی که تا دیروز از آن غافل بودم، کیفیت دوستی‌ها بود. انگار هرچه کیسه پرتر بود، من خوشحال‌تر بودم. اما واقعیت این بود که هرچه کیسه سنگین‌تر می‌شد، من خسته‌تر می‌شدم.

نشسته‌ام گوشه‌ای و هرازگاهی دستمالی برمی‌دارم و شروع می‌کنم به گردگیری کردن زندگی و روابطم. به زندگی این مدلی‌ام عادت کرده‌ام و دوستش دارم. این‌که شب‌ها هروقتی بخواهم، می‌خوابم و روزها هرموقع دلم خواست بیدار می‌شوم. این‌که ظهرها ناهار نخورم و شب‌ها لقمه‌ای بگیرم و روی تخت بخورم. زندگی تنهایی هر ضرری داشته ‌باشد، مهم‌ترین حسن‌ش این است که ناگهان در میانه‌ی یک روز و یا در پایان یک شب، وقتی در آینه دندان‌هایت را مسواک می‌زنی و یا زیر دوش صورتت را می‌شوری، به این فکر می‌افتی که باید گاهی درخت زندگی‌ات را تکان دهی. باید کیسه‌های پر شده از خالی‌ات را سبک کنی. باید غربال کنی... و دلی که آرام نمی‌گیرد را خودت، تنها خودت می‌توانی در آغوشش بگیری...

نظرات (۷)

نمیدونم...من که چندساله اینجوریم...از کمبود رفیق و شلوغی کلافه شدم...فکر نمیکردم به این جنبه اش...
شاید کمیتشون از کیفیتشون پیشی گرفته که اینجوری شدی؟ آره؟ :))
پاسخ:
فکر کنم تو خود متن در موردش نوشتم
حرف دل و حال و روز این روزای منو هم زدی عطیه جان دل...واقعا گاهی خیلی چیزا فقط خستگیش برای خودمونه و باید یکاری کرد که از حجم این همه خستگی کم بشه تا بشه تنهایی رو بهتر تحمل کرد
پاسخ:
:)
بهترین کار آرامش و همراه داره و فقط واقعی ها می مونن
پاسخ:
فقط
موافقم گاهی یادمون میره که خودمون و آرامش مون از همه چیز مهم تره.
پاسخ:
اوهوم:)
روش خوبیه امتحان کردم بارها و کاملا راضی ام
پاسخ:
چه خوب:)
کلا یه سری وقتا بوی آدمیزاد آدم و اذیت میکنه .. :))
پاسخ:
دقیقا
اینکه جزو اولین کانالای تلگرامی هستین ک چکتون میکنم ، یعنی خیلی خوبی و از خوندن مطالبت لذت میبرم ..
مطالب علمی ک مینویسی هم منسجم و دقیق هستن
اما لطفن دیگه درباره انتخابات ننویس
و اگ نوشتی بی دلیل و حساب نیا بگو اگ اون کاندید رئیس بشه قراره از شوهرامون برا ادامه تحصیل اجازه بگیریم ..
اگ اینجوره چرا اون شخص و خانمش و دو دخترش هر چهارنفرشون تحصیلات دانشگاهی دارن و خانمش همین حالا استاد دانشگاه هس !!

 همین ..
هنوزم برام مث قبلی با وجود اینکه ناراحت شدم و البته طرفدار حتمی اون کاندید هم نیستم.. اما از وضعیت انتخاباتی خسته ام ک همه علیه هم ی چی میگن!

ماچ
پاسخ:
سلام:)
چه خوب و خوشحالم از کامنتت
حق با توئه
منم زیادروی کردم و البته خودمم ناراحتم ازین وضعیت و جوی که توی کشوره!
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی