به همه ی شما که مرا میخوانید
یکباری هم نشستم به غرغر که حالم از سلبریتی های اینستاگرام بهم میخورد.که با عکسای تیشان فیشان شان و یک شاتر زدن برای فلان کمپانی ها کلی پول میگیرند.بعد هم دوستم سند آورد که فلانی با یک تبلیغ بیشتر از یک میلیون تومان پول میگیرد.چرا؟چون سبک زندگی کول و رنگی اش را دائم در معرض نمایش میگذارد و مردم هم که عقلشان در چشم شان است...بعد هم نشستیم چندتایی به این فکر کردیم چه کار کنیم با یک شاتر زدن پول جمع کنیم و کنار تعداد فالورهایمان یک K بیاید!از خرید گربه گرفته تا آبی کردن موهایمان طرح ریختیم و بعد...خب این ها در حد حرف و مزاح و فروکش شدن خشم مان بود...بعدترش نشستم به فکر کردن که من از چند سال پیش تا به حال در گوشه گوشه ی فضای مجازی در حال گشت و گذار بوده ام.اما راستش را بخواهید امن ترین و خاص ترین نقطه ی همین فضای کور مجازی، وبلاگ نویسی بوده!راحت و خودمانی بگویم که هر روانی یی سرش را زیر ننداخته و بیاید وبلاگ بنویسید و مهمتر از همه نوشتنش تداوم داشته باشد.که خب الان شاید بگویید چرا شده!(حتی بگویید عطیه تو هم سلامت روان نداری!!!)ولی بیایید قبول کنیم کسی که بیمار است گاهی از نوشته هایش بیماری اش عیان شده.نوشته ها بیشتر از عکس ها ما را به آدم ها وصل میکند.همین است که ما طرفدار فلان نویسنده ایم.برای رمان جدید موراکامی صف میکشیم و برای هدایت نقد مینویسیم.همین است که دوستان وبلاگ نویسمان، دوست صمیمی و یا حتی همسرمان می شوند.همین است که خوشحال کردن همدیگر را بیشتر از بقیه ای که نوشته هایمان را نخوانده اند،بلدیم...من نیم بیشتری از خوشحالی های روزمره ام را مدیون نوشتن هستم.نوشتنی که در دبیرستان مرا محبوب کرد و نفر اول مسابقات نگارشی می شدم.نوشتنی که سال های دانشگاه وارد فاز وبلاگ نویسی شد و نتیجه اش دوستی با آدم های مهربان شد .نوشتنی که دنیا را برایم آرام تر کرد.عصبانیت ها را برایم راحت تر خاموش کرد و شادی ها را ماندگار تر...
حالا که روزهای آخر سال است آمدم که از همه ی همه ی همه تان تشکر کنم.چه کسانی که سوژه ی مزخرف نویسی کانال هایشان شدم،چه کسانی که مسخره ام کردند و میکنند،چه کسانی که خاموش و خنثی از میان نوشته هایم گذشتند و چه کسانی که لطف شان خیلی خیلی بیشتر از لیاقت من بوده و است.از ته دلم،آنجایی که معدن عشق و تشکر و خوبی ست از همه تان و بودن تان مچکرم.(اما خب راستش، تشکر برای همه تان یک شکل نیست)...
پی نوشت:فرزانه عباس پور عزیز!ممنون که به خواسته ی کمتر از ده دقیقه ای من توجه کردی.وقتی که نوشته بودم دلم نامه میخواهد و پیگیر آدرسم شدی و امشب،دقیقا شبی که انتظار هیچ پست و بسته و حتی شادی یی نداشتم،نامه ات را همراه با کلی یادگاری و مهربانی برایم فرستادی. .قطعا قلبت آنقدر نور دارد که روز تولدت این چنین آدم ها را خوشحال میکنی و یادم آوردی هنوز هم می توانم امیدم را نسبت به خوبی از دست ندهم...تولدت آنقدر مبارک که خدا همه از خلق کردنت شاد باشد...