تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

به تو که از آبی،نیلگون تری

پنجشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۱۲ ب.ظ

مقدمه:

باور کنید خوشحال کردن آدم ها سخت نیست اما ما در محبت کردن خساست میکنیم.زورمان می آید کسی را خوشحال کنیم.دستمان نمی رود حتی با دادن شکلاتی،لبخندی،بوسه ای یواشکی و یا دادن هرحس خوبی به یک نفر، به او یادآوری کنیم که برایمان مهم است...به نظرم نوع محبت کردن آدم ها به همدیگر مهم نیست که ذات همه شان خوبی و نشر مهربانی ست.اما اگر کسی را در اطرافتان دارید که در خوبی کردن خساست نمی کند بی شک بدانید که از خوشبخت های دنیا هستید...

بیان مسئله:

الان یک ماه هست که کلاسی که قبل از کلاس من تشکیل میشود،کلاس اوست.من مشتاقانه قبل کلاسم منتظر او می مانم و او با خنده بعد از کلاسش می آید من را بغل می کند و باهم یه گپ کوتاه می زنیم.بعد من میروم سرکلاس و او می رود خانه.هفته ای دوبار این اتفاق می افتد و این انگیزه ی من را برای رفتن به کلاس چند برابر میکند.اینکه از لابه لای جمعیتی که از آموزشگاه خارج می شوند چشم بدوزی به آدم ها و از بین شان کسی که باید را ببینی...دیروز قبل از کلاس برایش پیام داده بودم که بی حوصله ام و فهمیده بود حالم خوب نیست.نه دلداری الکی داده بود،نه دعوایم کرد و نه دلش سوخت...از کلاس که بیرون آمد بعد از اینکه بغلم کرد یک خودکار خنگ ِ بامزه و یک تکه کاغذ گذاشت توی دستم و گفت:خواستم خوشحالت کنم...همین.من؟از چشمانم قلب فوران کرده بود...

نتیجه گیری:

نیلوفر را دوست دارم.چون محبت کردن بلد است.چون محبتش نه از روی دلسوزی ست و نه پاچه خواری.چون باهوش است و می داند چطور آدم ها را خوشحال کند.با خوشحال شدن هرکسی خودش هم خوشحال میشود.مهربان است و مهربانی اش فیلتر ندارد.بدِ کسی را نمیخواهد.عصبانیتش ترسناک نیست.قهر کردنش وحشتناک نیست...پیامبر بودن به گمانم غیر از این نیست.که مهربان است و مهربانی اش را نشر میدهد.در محبت کردن خساست نمی کند......برای اثبات تمام حرف هایم کافی ست یکبار اتفاقی در خیابان او را ببینید...

کلمات کلیدی:

دوستتدارم.توبهترین_اتفاق_نودوپنج _من _بودی.نیلوفر.نیل.نیکولا.


نظرات (۹)

۱۲ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۴۹ بئاتریس‍‍‍ــ ــ ـ
چقدر هیجان انگیز و شگفت انگیز و کلی انگیز ِِ انگیزه دهنده دیگه :-))

پاسخ:
:)
۱۲ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۴۲ 🍁 غزاله زند
چقدر خوب :) 
خداروشکر من توی محبت‌کردن خسیس نیستم و کلا عشق میکنم کسی رو شاد و پرانرژی کنم :) 
کلی حال خوب برسه به دله مهربونت عطیه‌جان :) 
پاسخ:
مرسی از دل مهربون تر خودت
۱۲ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۲۷ رهگذر دیوانه
اول خواستم بگویم که " قصد ازدواج ندارد این نیلوفر تان؟" که نمکی هم پرانده باشم
بعد که دیدم خیلی هم بی مزه و تکراری است منصرف شدم از کامنت گذاشتن، بعدترش از منصرف شدن منصرف شدم و این شر و ور ها را نوشتم و در حال نوشتن به این فکر کردم که آدم ها مثل پیاز لایه لایه اند
۱۲ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۱۱ عاشق بارون ...
چقدر بانمکه :))
پاسخ:
خیلی:)
ای جانم :)
ایشالا که این دوستی و دوس داشتنا تمومی نداشته باشه :*
پاسخ:
مرسی معصومه ی عزیز
۱۳ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۳۳ ...:: بخاری ::...
نیکولا رو می بینی؟!
سلام بخاری رو بهش برسون! بگو هنوز ایمیل هاشو دارم!
پاسخ:
اوهوم میبینمش:)
منم همیشه سعی داشتم از نیکولای ابی یاد بگیرم
مث اون سری که اومده بود دیدن شما و براتون شاخه گل رز قرمز اورده بود

پاسخ:
:)

چه خوب که از نزدیک نیلوفر رو دیدی
من که حتی با پیام دادن بهش هم انرزی میگیرم ازش:)
پاسخ:
:)
محبت نیلوفر از جواب ایمیلی که برای اولین بار بهش داده شده مشخصه. انقدر مهربونی توی حرفش هست انگاری هزار ساله میشناسدت و میشناسیش. امیدوارم همیشه برای هم دوستای خوبی باقی بمونید.
پاسخ:
ممنون از لطفت

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی