تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

فروشنده

جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۱۲ ق.ظ

یک(امور فنی فیلم):

همین که فیلمی موسیقی متن ندارد یعنی کارگردان در احساسات شخصی شما دخالت نمیکند.به زورِ یک موسیقی شما را وادار به گریه،شک،ذوق،کنجکاوی،غم و شادی نمیکند.این اصلی ست که همیشه فرهادی در فیلم هایش رعایت میکند.دخالت نکردن در احساسات بیننده.که خب همین باعث میشود ما به قوی بودن فیلنامه و بازی بازیگران پی ببریم...صحنه ی نگاه التماس آمیز پیرمرد به عماد را بخاطر آورید و نگاه ترحم آمیز رعنا به پیرمرد و نگاه نفرت انگیز عماد را...

دو(انواع تجاوز):

در صحنه ای از فیلم ما میبینیم که عماد عقب تاکسی،کنار زنی نشسته است.زن به نشستن عماد_که هیچ ایرادی در نشستنش نیست_اعتراض میکند.ترس و اضطراب زن از لحن گفتاری اش مشخص است.عماد مرد محترمی ست،دستش را از پایش دراز نمیکند،اما زن ِ کنار ِ او نشسته در تاکسی، ترسیده.این نشان از چشم ترس بودن زن ها در جامعه دارد.نشان میدهد زن قبل تر در تاکسی ئی تجربه ی نفرت انگیزی از هم نشینی با یک مرد داشته و الان تجربه ی تلخ گذشته اش به بدبینی به مردهای غریبه ی ِ در تاکسی،سرایت کرده...نقطه ای که فرهادی دست روی آن گذاشته اتفاق مکرری ست که در جامعه، مدام در حال دیدن،شنیدن و تجربه کردنش هستیم.این سکانس نشان میدهد تجاوز صرفا همان تجاوزی که موضوع اصلی فیلم است نیست.تجاوز روانی نکته ی برجسته ی فیلم است...

سه(بخشش یا انتقام یا زهرچشم):

لازم نیست همیشه بعد از بلاهایی که به سرمان می آید،بعد از ظلم های مکرر، یقه مان را صاف کنیم،خودمان را بتکانیم،و تمام سعی مان را برای آدم خوبه بودن قصه،بکنیم.یک جاهایی نیاز به انتقام است و گاهی نیاز به یک شوک که فرد را متوجه اشتباهش کنیم.برداشت شخصی من پس از پایان فیلم این بود که فرهادی سعی کرد به مخاطب بفهماند انتقام با سیلی زدن فرق دارد.تکرار اشتباه با جلوگیری از اشتباه متقاوت است.و نقطه ی اوج این موضوع سیلی عماد به پیرمرد بود.و سکته ی پیرمرد که علتش را من اینطور برای خودم برداشت کردم که سکته ی از روی خجالت و شرمساری بود.فیلم، انتقام و آبرو بری را ترویج نکرد.در عوض نشان داد که تمام غیظ و نفرت را میتوان جور دیگری جبران کرد.و آن هم ترساندن و زهر چشم گرفتن تا جایی ست که پشیمانی را در چشم های فرد ببینیم...

آخر و اینکه (رعنا نام تمام زنان است):

گریه ی رعنا وسط تئاتر را به خاطر بیاورید.گریه ی از روی فوبیا.گریه ی از سر تحقیر.گریه ی از سر وحشت.گریه از نوع نگاه کردن مردی به او.گریه ای که لا به لایش از عماد میخواست یک جوری آرامَش کند و هیچ جوری آرام نمیشد.گریه ای که بی وقفه نه از چشمانش که از دلش می آمد...این گریه ی رعنا را نیمی بیشتر از زنان تجربه کرده اند...


۹۵/۰۶/۱۹

نظرات (۸)

۱۹ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۱۴ ...:: بخاری ::...
مشکل این فیلم، همین سه و چهار است.
چه نقد خوب و به جایی
یه نسخه از این نوشته تقدیم به سینما نشناسی به نام فراستی!
چ خوب نوشتی عطی... ترغیب شدن به دیدن. راستی امشب پای ایستاده در غبار میشینم :)
۲۳ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۵۶ قاسم صفایی نژاد
ترجیح میدم اول فیلم رو ببینم و بعد نظر بذارم براتون
من امروز رفتم سینما دیدم^_^
ولی یه جایی از فیلم گنگ بود وقتی رعنا به عماد میگه کاش ضربه محکم تر بود و مرده بودم ما اینجوری برداشت میکنیم که اتفاق ناجوری براش افتاده ولی در پایان متوجه میشیم که اینجوری نبوده هر چند اون اتفاق در هر شکلی برای یک زن ویران کننده است و میشه به رعنا برای اون هم رنج حق داد...
پاسخ:
منظورش ضربه ی سرش بود که موقعی که داشته از خودش دفاع میکرده افتاده بود زمین
۰۷ مهر ۹۵ ، ۱۶:۲۲ خمار مستی
خیلی خوب بود فروشنده
فرهادی استاد درگیر کردن عقل و احساس مخاطبش است
آن هم نه با عناصر اضافی!!! بلکه دقیقا با داستانی از بطن جامعه
و بازی های کم نظیری که از بازیگرانش میگیرد

به نظرم همه ی ایرانیها
نه تصحیح می کنم
همه ی ساکنان کنونی ایران باید این فیلم رو ببینن، نیازه جامعه مونه
اگه فرصت کنم من هم درباره ش مینویسم یه پست

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی