تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

از سیاره ای دور درست.در کنار شازده کوچولو

چهارشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۱۹ ب.ظ


با بچه ها بچگی میکنم.برایشان ادا در می آورم که بخندند.لب هایم را کج و کوله میکنم و میگویم نگاه کنید ماهی شدم و آنها شگفت زده نگاهم میکنند.دم دستم پلاستیک باشد باد میکنم و میترکانم.تشویق شان میکنم به داد زدن های ریز...چندین بار شده از گاردهای بی آرتی پریده ام...همیشه بستنی قیفی را به هرنوع بستنی یی ترجیح داده ام چون میتوانم به بهانه ای زبانم را روی سطح یخی بزنم و کیف کنم...من قهرمان گرفتن سلفی های مسخره ی خنده دارم.قهرمان لی لی راه رفتن، وقت هایی که خیابان خلوت تر از معمول است.قهرمان یکدفعه ایِ شلیکی خندیدن...مدال طلای جهانی ِ حرف زدن به وقت کدورت ها به من تعلق میگیرد همچنین مدال نقره ای ِ دلخوری را از دل کسی در اوردن...ایستادن جلوی فواره های آب در تابستان ها،جز برنامه های انکار نشدنی ام است...مشت زدن در انار و سپس با دندان سوراخ کردن ِ قسمتی از پوسته اش و مکیدنش و در سریِ بعد پاره کردن پوستش و خوردن دانه هایش،جز عادات زمستانی من است...عمیقا اعتقاد دارم درون اتاقم چندین روح و جن زندگی میکنند و خب حالا یاد گرفته ام با آنها زندگی مسالمت امیزی داشته باشم به شرط آنکه شب ها موقع خواب مرا اذیت نکنند... لواشک،بستنی،آبنبات،را باید لیس زد در غیر این صورت قاعده ی خوردن را بلد نیستی و خب پلاستیک هایی که سرراهت قرار میگیرند باید با صدای بلند در هر مکانی ترکانده شوند وگرنه در حق شان جفا کرده ای و نسبت به نعمت هایی که سرراهت قرار میگرند غافل بوده ای...آدم غرغر کردن های لحظه ای هستم،دلخوری های با یک خنده رفع شدن،آدمِ"خب بابا حل میشه" گفتن،آدم ِ دنبال چیزهای ریز و کوچک گشتن و دلخوش بودن به آنها،آدم جمع کردن تیله ها و دادن مداد رنگی های دبستانم به دوستانم به عنوان یادگاری...چیزی که از اولین برخوردها به من میگویند دیالوگ تکراریِ"چقدر تو خلی عطیه؛وای اصلا تیپت به رفتارت نمیخوره؛فکر نمیکردم با وجود چادری که سرته اینقدر کودک درون فعالی داشته باشی،تیپت سنگینِ ولی یکی درونتو ببینه میفهمه ی آدم خل خوابیده درونت."است...اینها را نگفتم که خودم را تایید یا رد کنم.تا اینجای کار هیچ مشکلی با خودم و رفتارم ندارم.ولی چیزی که اخیرن به آن پی برده ام این است که آدم ها فکر میکنند من همیشه آدم خنده هستم.آدم بچه بازی و جدی نگرفتن.آدم سرخوش بودن و جدی جدی دیوانگی کردن...همین است که گاهی به خودشان اجازه میدهند در کمال خودخواهی از من چیزی بخواهند و در صورت راضی نشدن شان،هر توهینی خواستند بکنند و هر حرفی خواستند میان جمع به یکباره به من بگویند.آدم ها فکر میکنند در هرجایگاهی هستند میتوانند با کمال بی انصافی دلی را بشکانند و آخر سر هم اضافه کنند"خیلی بچه ای عطیه"...آدم ها فکر میکنند من جدی جدی بچه ام و خب بچه ها مگر از دل شکستن چیزی میفهمند؟!و خودشان پاسخ میدهند: خیر.آنگاه پایشان را محکم میکوبند به دلم و بعد انگشت میگیرند که او بچه است.ولی تنها جرم من این است نخواستم به آدم بزرگ های مغرور ِ دماغ گنده ی ِ بی انصاف ِ دل شکاننده شبیه شوم...تنها جرم من این است که به این سیاره تعلق ندارم...همین...

۹۵/۰۴/۰۲

نظرات (۱۴)

۰۲ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۵ مصطفی موسوی
به هر تقدیر شکلک در نیاوردم
فقط میخواستم شکل خودم باشم...
سلام
تو قشنگ می نویسی....
خیلی قشنگ...
اون قدر که بشه ساعت ها نشست نوشته هاتو خوند و از زاویه قشنگ نگاهت به زندگی لذت برد...
امیدوارم همیشه حالت خوش باشه...
پر از همیشه مهربون بودن باشه قلبت...

پاسخ:
سلام
ممنونم فائزه ی عزیز
تنها جرم من این است که به این سیاره تعلق ندارم👌👌 تو بهترینی همیشه❤❤
پاسخ:
لطف داری مهربون
سلام...من خیلی وقته پیگیر شما و نوشته هاتونم...🙈متاسفانه تاحالا براتون نظر نذاشته بودم....اما میخواستم امروز یه چیزی بگم....
اینکه نوشته هاتون انقد با من و شخصیتم همخونی داره که گاهی احساس میکنم یکی ذهنه منو خونده و رو برگه پیاده کرده...😊
ممنونم ازتون....
همین❤
انشاالله همیشه پرقدرت و پر انرژی باشید😊💪
پاسخ:
سلام
:)
ممنونم ازت:)
همیشه آدم فضایی ها جذابتر بودن برام :) 
همیشه آدم فضایی باش
کسی هم اذیتت کرد یه دونه از اون اشعه های سبز که همه آدم فضایی ها دارن بزن روش تا پودر شه، بوووومب. 
تو عم اشعه سبز داری؟؟
 فک کنم لبخندت، اشعه سبزت باشه :))) تو بهشون لبخند بزن :)


پاسخ:
مرررسی ازین کامنت قشنگ پرانرژیت
ای جانم ،
رفیق ِ عزیز ِ جان :)
پاسخ:
مطی:)
این پستت رو خوندم با یه لبخند گنده :)  
یاد شیطنت هات افتادم .
نذار هیچ وقت کودک درونت از دستت بره ، هیج وقت 
پاسخ:
مگه میشناسید منو؟
۰۳ تیر ۹۵ ، ۰۲:۱۱ الهه سالاری
وای چقدر با متنت همزاد پنداری کردم
دقیقا منم همینطوریم
اولش دلم خواست یه نیشگون ریز ازت بگیرم واسه شیطنت و خنده...
بعدشم دلم خواست بهت بگم لطف کن و همیشه همینجوری باش، عوض نشو.
غم انگیزترین چیزی که سالها بعد بهش برمیخوری اینه که آدمها نذاشتن اونطوری که دوست داری زندگی کنی و زحمت بکش نذار اینجوری بشه :)
پاسخ:
:) + گل
سلام عطیه 
من ی خواننده خاموش اینستات و اینجام !
اسمم راحیل هست واون ی اسمم دریا و ملقبم ب " دکتر انار" 
منم ی زمانایی عاشق انار بودم و لب جدول راه رفتنو و بستنی ادمکی لیس زدن و سر و کله زدن با جن هام و قاصدک هارو فوت کردن ونوشتن...

این متنت منو برد ب روزایی اناریم ب اون روزا ک منم مینوشتمو وخوشحال بودم  و.... 

خوشحالم ک تو حالت خوبه
اما نوشتم ازخاموشی در اومدم تا بگم دنیای کوچولوی من دوسه تا ادم داره  گ اهل زمین نیستن و دلم میخواد توام بشون اضافه بشی البته اگه خودت دوست داشته باشی 
پاسخ:
سلام
چقدر خوب ک یه خانم دکتر اناری منو لایق دوستی با خودش دونسته:)
عطیه...بیا بغلم (^____________^)
پاسخ:
:)
نوشته های تو خاصن عطیه
پاسخ:
چقدر خوب پس
۰۹ تیر ۹۵ ، ۰۳:۳۵ اقای بداخلاق اخمو
سلام
برای تشکر، تشویق و ابراز حمایت؛ در خصوص پست "دردهای قاعدگی" پیام دادم
پست رو در جای دیگری دیدم و به سختی تونستم ادرس وبلاگ شما رو پیدا کنم
به نظرم حداقل ارزش یه قدردانی رو داشت
و اضافه کنم باعث شد تصمیم جدی بگیرم که جلوگیری کنم از بروز این ظلم در حق همسر اینده و دختر اینده ام

پاسخ:
سلام
ممنون از پیگیری تون بابت ادرس وبلاگم و ممنون تر برای لطف شما

۰۹ تیر ۹۵ ، ۱۳:۵۳ تسنیم رها
فقط بگم عالی...
پاسخ:
ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی