تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

براساس یک داستان واقعی

چهارشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۵۶ ب.ظ

یک:دو سه سال پیش که دانشجویی سال ِ آخر کارشناسی بودم،آن تایم ترین استادمان یک روز،با بیست دقیقه تاخیر سرِ کلاس حاضر شد.بعد که علت تاخیر را پرسیدیم و چهره ی پریشانش را دیدیم برایمان گفت که قبل از اینکه به دانشگاه بیاید،کلینیک بوده و آخرین مراجعش یک پسرِ بیست و هفت ساله ی افسرده بوده...همانطور که تعریف میکرد آستین مانتویش را بالا زد و دست های کبود و زخم شده اش را نشانمان داد و اضافه کرد:بهم حمله کرد...پسر 27 ساله بنا به دلایلی که الان وقت وجایش نیست که بگویم به چه علت،ناگهان دوز پرخاشگری اش بالا میزند و در صدد خفه کردن استادمان میشود...و خب اگر منشی کلینیک سر موقع متوجه جیغ کوتاه ِ زنانه ی استاد نمیشد باید اینجا دائم قید میکردم"مرحوم استاد"و در آخر سر از شما میخواستم برایش فاتحه بخوانید که در راه درمان کشته شد...

دو:یک گروه تلگرامی داریم مختص به دانشجویان و اساتید رشته ی روان شناسی.و چون تخصص رشته ی ما در حیطه ی کودکان و نوجوانان است ،تعداد دانشجویان و اساتید کمتری نسبت به سایر گرایش های روان شناسی دارد...تعداد افراد این گروه هم بیشتر از 300 نفر نیست و اکثرن همدیگر را میشناسیم اما هدف تنها و تنها در گروه انتشار مطالب علمیِ مرتبط با رشته مان است...الغرض اینکه دیشب یکی از اعضای گروه که کسی هم آن را نمیشناخت،حداقل از بچه های دانشگاه اصفهان و تهران و علوم بهزیستی نبود،عکس پروفایل یکی از دوستان ِ دختر مرا بیشتر از دوبار در گروه انتشار داد.باز هم میگویم گروهی که هیچوقت مطلبِ غیر علمی یی در آن گذاشته نشده.همه ی اساتید را میشناسیم و اکثر دانشجوها همدیگر را...رفلکس من چه بود؟اینکه اعتراض کردم به عکس منتشر شده ی دوستم و دلیل این کار را خواستم.جواب آن اقای غیر محترم چیزی جز فحش و ناسزای بی دلیل به من نبود.کم کم صدای دوست دیگرم درآمد.باز هم فرد شروع به فحاشی کرد و در آخر اعلام کرد که عاشق  دوست من شده و دلش میخواهد همه بفهمند....اینکه همه ی افراد آنلاین در گروه چیزی نمیگفتند و یا دعوت به سکوت میکردند به کنار.اینکه آن فرد ِ عجیب با آن رفتار عجیب تر از کجا سر و کله اش پیدا شد هم به کنار.اینکه دوست من نزدیک بود سکته کند هم مهم نیست.حرف من این است که چطور میشود از روی یک عکس عاشق شد.یک عکس کاملا پرسنلی و به شدت بی کیفیت.و البته این هم مهم نیست.میخواهم بگویم آیا با آبروریزی،با فحاشی،با بی اخلاقی ها باید چکار کرد؟چطور میشود که یکباره مردم رگ بی شعوری و بی عفتی ِ کلامی شان عود میکند؟چطور گاهی آدم ها هیچ کنترلی روی اخلاق شان ندارند؟چطور آزار دیگران برای بقیه لذت بخش است؟و...

سه:در تمامی قشر ِ ملت ایران جا افتاده که روان شناس ها خودشان دیوانه اند.خودشان بالاترین رقم طلاق و بیماری ها را دارند...این آمار نه چندان واقعی را با چهار لیوان آب میتوان هضم کرد اما این همه حرف زدم که این را بگویم:

وقتی روزانه از بین سی نفر آدمی که با آنها سر وکله میزنیم،بفهمیم به قطع یقین که حداقل پانزده نفرشان یعنی چیزی حدود نصف شان،بیمارند و خودشان از بیماری شان آگاه نیستند و چه بسا فکر میکنند یک آدم کامل هستند،این ضربه ی روحی برای فرد مشاهده گر نیست؟روان شناسان(نمیگویم همه شان) به دلیل مطالعه های زیاد در حیطه ی رفتاری آدم ها،زودتر آلارم های روانی و بیماری ها را میشنوند.زودتر از بقیه میتوانند بفهمند که چه کسی در فلان جای شخصیتش دچار کمبود است...نمیگویم خوب است ها،خیلی هم بد است.خود ِ شخص بنده سرِ شش واحد ِپاتولوژی های روانی ِ مقطع کارشناسی،تا مدتی مبهوت بودم.قسم میخورم مبهوت بودم و از آدم ها میترسیدم...رد شدن از چراغ های قرمز،فحاشی های بی مورد،غوغای چشم چرانی و تیپ های نمایشی در خیابان ها،تمایلات زیاد به امیال جنسی،اعتیاد ب دیدن پورن و خواندن جک ها و مطالب س ک سی،حتی بیش از اندازه قهر کردن با سایرین،در خود فرو رفتگی های بیش از حد،دعواهای بی دلیل با افراد بی دلیل و با دلیل زندگی تان،حسادت های مفرط،اسیدپاشی های مکرر به دلیل شکست های عشقی،میل به عوض کردن جنسیت،وانمود کردن به خوشبختی و یا حتی بدبختی،همه ی همه ی همه ی همه ی این ها از نظر شما ناهنجاری نیست؟!!!

اخر ِ سخن اینکه:روان شناس ها آدم های سالم نیستند.پیغمبر نیستند.پاک نیستند.فرشته نیستند...یکی هستند مثل سایرین...و اما اگر دیدید دیوانه اند،شاید از همان ابتدا دیوانه نبوده اند...این ملت ِ دیوانه یِ منکرِ دیوانگی شان،دیوانه شان کرده اند...

۹۴/۱۲/۲۶

نظرات (۱۴)

در طول روز اصطکاک های زیادی با آدمای دور و برمون داریم که تحمل و مدیریت می کنیم ولی اینکه کارت برخورد مداوم با آدم هایی که مشکلات روانی دارند باشه واقعا صبر زیادی می خواد.
خدا بهت صبر بده :)
پاسخ:
مچکرم:)
به نظرم یه مسئله ی مهم اینه که فکر میکنیم هر چیزی، اگه کم باشه اشکال نداره. یه پوست شکلات رو اگه بندازیم تو خیابون اشکال نداره که!! کوچولوئه. اگه حق تقدم رو رعایت نکنیم اشکال نداره که، عجله داشتیم دیگه و حقمون بوده دیگران رو نادیده بگیریم چون فقط زمان و انرژی ما مهمه، بقیه حتما عادت دارن، مهم نیست اصن... و همین طور ادامه پیدا میکنه. واسه همه چیز هم توجیه داریم. آدم هایی که رشته شون شناخت رفتار و روان آدم ها نباشه هم با دیدن این وضع عصبی میشن و پرخاش میکنن. چه برسه به متخصصش که همه چیز رو 5 برابر دقیق تر و بولدتر میبینه و میسنجه.

اصلا منظورم رد یا تایید این حرف که روان شناسا عصبی هستن و... نیست، به هیچ وجه. می خوام بگم مشکلات روحی حتما نباید به بستری شدن تو مرکز خاصی منجر بشه، همین رفتارهای روزمره که فکر میکنیم خیلی عادی و نرماله، میتونه از یه مشکل درونی نشأت بگیره که بی اهمیت از کنارش رد میشیم و هم خودمون رنج میبریم ازش و هم دیگران رو آزار میدیم.
پاسخ:
: )

یک دوستی داریم ما که رشته ش روانشناسی کودکان استثناییه فک کنم. اسم رشته ش رو واقعا نمیدونم. اما یه بار گویا یه بچه 12 13 ساله کتکش زده بود تو کلاس :| و خب خیلی طبیعیه که یه روانشناس با این حجم استرس و تنش بخواد عصبی باشه یا ... 
البته دوست من عصبی نیست، اخلاقهای خاص داره، اما عصبی و... واقعا نیست.


پاسخ:
عصبی واسه چی اخه؟
منم کتک خوردم ازشون:)
۲۶ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۵۱ عاشق بارون ...
یاد سریال همه چیز آنجاست افتادم! وقتی اون پسره میرفت پیش مشاوره من جای مشاوره میترسیدم و میگفتم چطور با این آدم ها سروکله میزنن... :( نمیترسن یه بلایی سرشون بیاره.. مثل استاد شما!!
پاسخ:
: )
۲۶ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۰۹ ...:: بخاری ::...
من هنوزم فکر میکنم روان شناسا باید سالم تر ازبقیه باشن.(که نیستن)
حرفت و حرفم مث اینه ک پیامبرا چون خیلی بیشتر از بقیه گناه ها رو میشناسن، ی جورایی باید زودتر بشکنن.
یا اینکه مصلحین اجتماعی چون بیشتر از بقیه خطر ها رو میشناسن، پس احتمالن بیشتر درگیر خطر میشن.
دکترای عمومی باید کمتر از همه سرما بخورن. دکترای داخلی باید کمتر از همه بدنشون عفونتی بشه. چون اونا می دونن روش پیشگیری چیه.
من روانشناس و روان پزشک و روانکاو رو پیامبر سلامت روحی جامعه میدونم عطیه. اونی ک خطر میکنه خودشو میسپره ب این راه، دیگه نباید خیلی چیزا باشه، نباید خیلی جاها باشه حتی.
روان شناسی که مشکل اعتماد ب نفس داره واقعن برای تو حل شده است؟
نمی تونم.
من هنوز روان شناسا رو ملزم می دونم از نظر روحی از همه سالم تر باشن.
همونقدری ک پیامبر رو ملزم می دونم از همه کمتر گناه کنه(حالا کاری نداریم که از نظر اسلام باید اصلن گناه نکنه.)

پاسخ:
میفهمم
حق با توئه
یکی از اصول مشاوره دادن ب بیمار اینه که تخود روان شناس مشکل حل نشده در اون زمینه نداشته باشه
میدونی حداقل روان شناسی اینو بهم یاد داد ک عیب های خودمو بشناسم و بدونم نقطه ضعف هام چیه و چطور کنترل شون کنم
عطیه جون فقط میخوام بهت بگم از این که باهات اشنا شدم تو فضاهای مجازی دارمت وبلاگت میخونم  احساس  غرور میکنم 
منم یه مشاورم کلمه به کلمه حرف هایی که نوشتی رو واقعا میفهممو گاهی پشیمان میشم از انتخاب این رشته و علاقه تو نقش یک مشاور روان شناسبیشتر قضاوتت می کنندد و انگار منتظر یک اشنباه کنی و طبق معمول بگویند چطور مشاوری هستی 
پاسخ:
تو لطف داری ب من
بیش از اندازه قهر کردن با سایرین،در خود فرو رفتگی های بیش از حد،
.
.
. این منم.
پاسخ:
کمک کن ب خودت
۲۶ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۳۸ راحنا رهایی
با این وجود من عاشق روانشناسی ام و عاشق روانشناس ها :)
ولی یه وقتایی قرار نیست آدم به عشق هاش برسه.. درسته عطیه؟
پاسخ:
اگه واقعا دوسش داری میتونی کتاباشو بگیری بخونی
من که روانشناس نیستم و روانشناسی نخوندم، ولی نمیدونم چرا انقدر تونستم باهات همذات پنداری کنم. دیدن درد و مشکل آدمها تا موقعی که نمیفهمی چشونه آسون تره تا وقتی با یه نگاه و ادا بتونی درک کنی کجای مخشون ضربه خورده دقیقا... سخت نگیر
پاسخ:
:)
۲۷ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۲۷ راحنا رهایی
اما من نمی دونم چه کتابایی داره ..
*عطیه من از اون پیام ها می خواهم همونی که تو کانال گفتی ^_^
پاسخ:
تو با اون نامه ی قشنگت،باید برات ازون پیاما بفرستم:
مرسی ک امسال جز روزای خوبم بودی...سایه ی دوستیت مستدام
۲۷ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۵۶ راحنا رهایی
وووی عطیه دارم ذوق مرگ میشم ^_^

T_T
پاسخ:
: )
۲۸ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۴۵ راحنا رهایی
عطیه بدنم میلرزه ..T_T
پست 186
۲۸ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۰۱ مصطفی موسوی
«دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند»
سلام
من با مبنای روانشناسی (منظورم روانشناسی غربی هست) اساسا مشکل دارم. ما چیزی به اسم روان تو تعریف دینی نداریم...اون چیزی که شما مدام ازش یاد میکنید نفس آدمهاست که در هر حالتی اگر کنترل نشه می تونه سرکشی کنه و رفتارهای نابه هنجاری از خودش بروز بده.
یکی از اساتید خیلی به نام دانشگاهی رو می شناختم که سر یه مخالفت ساده با حرفش چنان رفتار بی ادبانه و دور از شانی از خودش نشون داد که همه متحیر و مبهوت شدند!! حرف کلی م اینه: اگر کسی تو هر سطحی کنترلی بر نفس خودش نداشته باشه، در اون لحظه دیوانه است. میخواد اون آدم کتاب کاپلان و هزار کتاب دیگه رو خونده باشه و علائم رو بدونه.میخواد ندونه...
چرا پیامبران و افراد صالح در مقابل افراد بیمار از خودشون چنین واکنش هایی نشون نمیدادن؟ چون نفس اونا سالم بود.
 کسی که استاد دانشگاه هست ولی تکبر داره یا حسادت. خودش بیمار محسوب میشه. ولو اینکه وجهه اجتماعیش دیدن این عیوبش رو کمرنگ کنه.

صحبت بعدی هم اینه که روانشناس ها مدام در گذشته فرد دنبال نشانه ها میگردن و اونو مورد بررسی قرار میدن.در حالیکه گذشته اون فرد هرچی که بوده گذشته.پدر و مادر معتاد اون آدم که انتخاب خودش نبودن.یا کتک هایی که خورده.یا شدایط بدی که به هر دلیلی داشته.به نظرم باید رو جهان بینی آدمها و فلسفه بودنشون در این دنیا کار کرد تا اینکه دنیا رو درست تر ببینن.اونجوری که واقعا هدف خلقتشون بوده .وگرنه که با این مبنا جهان پر از یه مشت عقده ای و روانیه که قطعا هیچ کدوم زندگی صد در صد سالمی رو تجربه نکردن و برای همینم تا آخر عمر محکوم به فنان! یا محکوم به آسیب رساندن به دیگران. کلا کاری هم که روانشناسی یا روانپزشکی براشون میکنه درمان کوتاه مدت فردی و حرفهای زیبا یا تجویز قرص هایی هست که به اونا یه زندگی نباتی هدیه میکنه.

مورد چراغ قرمز رد کردن و سایر موارد دیگه هم به نظرم کاملا مبنای فرهنگی و عدم مدیریت در آموزش و..داره. تک مولفه ای نیست که بگیم طرف روانیه که رفتارهای نابه هنجار اجتماعی داره. وقتی در فرهنگ یک جامعه عبور از چراغ قرمز و حتی کلاهبرداری... زرنگی محسوب میشه خب خروجی اون ارزش گذاری ها واقعا رفتارهایی غیر از این هم نباید باشه.

بگذریم...

ولی واقعا ممنون بابت همه نوشته هایی که تو این مدت باعث رشد فکری بیشتر ما شدن یا حسهای خوب بهمون منتقل کردن.یا پست هایی که تلنگری بود برای لحظه های غفلت مون..
پرسونا هم واقعا ایده خوبی بود برای آشنایی با کتاب یا فیلمهای ناآشنا و به اشتراک گذاشتن تجربه های خیلی خیلی خوب...
بازم ممنونم... و امیدوارم سال و سالهای خیلی خیلی خوبی رو پیش رو داشته باشید :* 

سال نوتون هم پیشاپیش مبارک ؛)


پاسخ:
مرسی از اینه وقت گذاشتی و نظر به اون خوبی رو برا م نوشتی
و ممنون ترم بابت مهربونی و لطفت نسبت به من
سال پر از نوری داشته باشی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی