تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

اسرارآمیزی در جنگ مطلقیات!

چهارشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۹، ۰۲:۲۱ ب.ظ

از آن هزار شرمی که آدم از جامعه و اطرافیانش می‌گیرد، یکی از شرم‌های جدیدم این است که آدم برون گرایی هستم. اصلا چند روز پیش به این فکر کردم که آیا من برون گرا هستم؟ اگر چیزی تحت عنوان میان گرایی باشد، من ترجیح و نظرم این است که آدم میان گرایی ام. بروز احساسات و عواطف، چه مثبت و چه منفی، از نظر من یعنی تو با اطرافیانت موضعت را مشخص می‌کنی. تکلیفت با بقیه مشخص است. آنقدر آنها را نمی‌پیچانی و درگیر اما و اگرهای درونی‌ات نمی‌شوند. اما همین چند روز پیش بود که عین به من گفت: اشتباه است. گفت باید آدم‌ها را با مرموز بودن جذب خود کنی! حرفش عجیب بود. هیچ‌وقت به این فکر نکرده بودم که چرا باید با چنین رفتاری که متعلق به تو نیست، چنین فضایی برای دیگرانی که اطرافت هستند، بسازی؟ چرا باید اسرارآمیز جلوه کرد؟ چون آدم‌ها به بهانه کشف تو جلوتر بیایند و غرق در تو شوند؟ عجیب است. البته ترسناک و حتی غم‌انگیز هم. اینکه ما آدم‌ها جستجوگر پنهانیات هستیم. آشکار بودن کشف کردنی نیست؟ چرا باید به دنبال زیر و زبر باشیم؟ و آیا آدم‌های برون‌گرا پنهانیات ندارند؟ این مطلق بودن و مطلق دیدن همه چیز حرص درآر است. من را به گوشه رینگ کشانده و ترجیحم این است که این روزها تماشگر باشیم. آرام و ساکت. در محیط بیرون و مجازی. دست زیر چانه بگذارم و ببینم آدم‌ها تا چه حد می‌تازند در این جنگ نابرابر صفر و صدی. نمی‌دانم آیا ناخودآگاهم دارد تلاش می‌کند که درون‌گرا شود؟