تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

آن لحظه‌ی گردهمایی

يكشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۰:۴۱ ق.ظ

عاشق آن موقع‌هایی هستم که یک نفر از 4 نفرِ ما، بیرون است، حمام است، نیست و در جمع حضور ندارد. در غیابش بین آن 3 نفرِ دیگر بحث مهمی مطرح می‌شود. یک خبر دستِ اول از فامیل، یک اخبار مهم و جدید، یک غیبت طراز اولی و در کل رد و بدل‌های خبریِ هیجانی. بعد وقتی آن یک نفر به جمع ملحق می‌شود، به او می‌گویند حدس بزن چه شده؟ آن یک نفرِ غایبِ حاضر شده، باید حدس بزند در غیابش چه بحثی مطرح شده، چه کسی از فامیل چه شده، خبر دستِ اول چیست و کجای جهان ِ بزرگ کوچکشان نظمی برهم خورده است. موقع حدس زدن‌ها، آن سه نفر با لبخندی موذیانه و پیروزمندانه به دهان آن یک نفر نگاه می‌کنند و حدس‌ها را رد و تایید می‌کنند. و آخر سر یکی طاقت نمی‌آورد و خبر را می‌دهد.