تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

در گستره ی جهانی یا در قلبم؟

شنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۴۹ ب.ظ

به خواب های معصومانه ی یهویی ام

که یک آن کتاب از دستم لیز میخورد و می افتد و به خوابی عمیق فرو میروم...

به خیسی بالشتم در ساعت 1 و 24 دقیقه ی نیمه شب...

به پشت کردنم به همه ی آدم ها، همه ی خواسته ها، همه ی داشته ها و نداشته ها...

به تمنای پیرزن پینه دست سفید رو، که برای بارانت سجده کرد...

به نگاه نگران مادرم که هر 5 صبحی پشت پنجره نگاهم میکرد...

به لرزش های چانه ام و حفظ غرورم...

به اولین بار خواندنت... به فراموشی نوجوانی ام... به بازگشت به تو در جوانی ام...

به لبخندهای وسط گریه ای که بر صورت دیگران نشاندم...

به دوستی با دختر اوتیسمی که بعد از یک ساعت کاردرمانی نیم درصد نشانه ی بهبود از خودش نشان داد...

به درآوردن تیغ از دست مادرم...

به چکاندن قطره ی چشم در چشم پدرم...

به زمین خوردن و زخم عمیق زانویم...

به قداست غم...

به شیطنت شادی که لحظه ای آرام نمیگیرد و  نمی ماند...

به مهربانی اشک...

به زیبایی لبخند...

به شورآفرینی لحظه های شدن...

به استیصال لحظه های نشدن...

به 《دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است/ بدین راه و روش می‌رو که با دلدار پیوندی》

به ...

تو کجای این جهانی که ان مع العسر یسری شدنت بر ما نمی تابد و ان الانسان لفی خسرت یک سره کلید زده بر رویم؟

۹۷/۰۳/۰۵
.