تو چی نارنجی؟تو کی برمیگردی به زندگیت...؟
سه شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۵۸ ب.ظ
چطور میتوانم فراموش کنم عکس پروفایل دختری را که سیاه شده و از مرگ بابایش نوشته؟!چطور میتوانم از حافظه ی شنیداری ام صدای ناله های مداوم یتیم شدم یتیم شدم اش را محو کنم؟!چطور میتوانستم از پشت تلفن به آغوشش بکشم و تنها سکوت باشم و سکوت؟!همه ی این ها به کنار..صدایش صدایش مدام در گوشم است که انگار من فرشته ی بازگشت آدم های رفته م...التماس میکرد بابایش برگردد...
۹۴/۰۸/۰۵