تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

باباها.مامان ها...

شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۰۳ ب.ظ

اول اینجا+

دیروز هم رفتم.هِلِک هِلِک راهم را گرفتم رفتم سر چاهارراه و با شدیدترین و وخیم ترین حال بد سوار اتوبوس شدم و با دسته عزاداری وارد بیمارستان شدم...از حال و هوای دیروز نمینویسم چون به اندازه ی کافی گفتنش ادای مطلب را نمیرساند.و اینکه حال وهوا همان حال و هوای دوسال پیش پست بالا بود...میدانید گاهی آدم بعضی چیرها را گم میکند که دقیقا محل یافتش خیلی مشخص است.یکی اش همین سلامتی ست.گمش میکنید؟بروید بیمارستان.لا به لای بیمارهای سرطانی چرخ بزنید.به یقین خودش خود به خود پیدا میشود...دوان دوان میان این همه کار نکرده و ترجمه های نشده آمدم اینجا که بگویم:من همیشه میگویم سلامتی خودم به درک.مامانم.بابایم...سلامتی من گم شود پیدا هم نشد،مهم نیست.مهم این است که بالا سری دارم.مامان دارم.بابا دارم...دعا کنید.برای مامان باباهای مریض دعا کنید.برای بابای الی دعا کنید.برای دختری که در عرض یک ماه شنیده بابایش سرطان دارد و دکترها سرشان را برایش تکان داده اند،دعا کنید.برای پلک های متورم شده از اشکش دعا کنید...برای بابایش از بابای شهید این روزهایمان شفا بخواهید...برای همه ی مامان باباهای روی زمین دعا کنید...

۹۴/۰۸/۰۲
.

یاس