یک شب پادشاه خواب میبیند تمام دندانهایش ریخته است. صبح با پریشانی بیدار میشود و در طلب کسی برمیآید که خوابش را تعبیر کند. مُعبّر اول خواب را اینگونه تعبیر میکند: «قربان تمام آشنایان و فامیلهایتان میمیرند و شما تک و تنها میمانید». پادشاه برافروخته میشود و دستور میدهد گردن مرد معبر را بزنند. تعبیر کننده دیگری را فرا میخوانند تا او خواب پادشاه را تعبیر کند. معبر دوم خواب را اینگونه تعبیر میکند: «قربان! عمر شما از عمر بقیه طولانیتر است» ادامه.......................................................................