برای استانبول های زیر آوار...
پنجشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۵۸ ب.ظ
تمام دیشب خواب جنگ دیدم.خواب دیدم با پای برهنه توی کوچه ها میدویدم و فقط عرفان را صدا میزدم...از خواب پریدم...بعد از نفس نفس های زیاد ناشی از ترس باز خوابم برد و باز ادامه ی خواب را دیدم.شبیه فیلمی ترسناک جلو می رفت.در تمام مدت میدویدم و پشت سرم سپاهی با تفنگ دنبالم بودند.قسمت آخر خوابم من تنها گوشه ای نشسته بودم که طوفان شد.شبیه زنان جنگ زده ای بودم که تو تلویزیون دیده ایم.با چادری سیاه و صورتی پر از خاک و چشمانی که به تنهایی غم بودند....
صبحی که از خواب بیدار شدم قلبم درد میکرد...
الان هم قلبم درد میکند...به گمانم خوابم جایی میانه ی چارراه استانبول خیابان جمهوری،تعبیر شده است...
۹۵/۱۰/۳۰