تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

یک کلیشه ی عاشقانه...

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۴۲ ق.ظ

مردی را تصور کنید که هشت سال متوالی،ساعت هفت صبح از خواب بیدار شده و راهی اداره شان میشود.و ساعت پنج بعد از ظهر هم از اداره به طرف خانه اش می رود.گاهی با ماشین شخصی اش که یک پراید سفید مدل هشتاد و سه است، و گاهی هم با اتوبوس...روزی موقع برگشت،راس ساعت پنج و پانزده دقیقه ی بعد از ظهر،پس از هشت سال متوجه میشود که سر خیابان اداره،مغازه ی لوازم آرایشی ست.ناخودآگاه به دنبال جای پارکی برای ماشینش میگردد.ماشین را پارک میکند.داخل مغازه میشود.با خجالت به سمت فروشنده ی خانم می رود .سرش را زیر می اندازد.دستانش را بهم می مالد و با صدایی لرزان و آهسته میگوید:میتوانم رژ لب هایتان را ببینم؟...فروشنده ی خانم ِ ابرو تتوی ِ مو زرد ِ مغازه با سکوتی که چاشنی ِ کنجکاوی ست کاتولوگ رژ لب ها را برای مرد می آورد.مرد با وسواس یکی را انتخاب میکند.به صندوق میرود و پول را پرداخت کرده و با تشکر مغازه را ترک میکند...به خانه میرود و رژ لب را به معشوقش میدهد...مِن بعد بوسه های هرروزه یِ راسِ ساعت شش بعد از ظهری،این رنگی ست...

۹۵/۰۵/۰۶

نظرات (۲۱)

۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۰۱ مَرد غَربی
قشنگ بود :)

پاسخ:
ممنون:)
خیلی زیبا.. :-)
پاسخ:
تشکرات:)
کاش واقعیت داشته باشه...
پاسخ:
پیدا میکنه.واقعیت پیدا میکنه
قشنگ :)
پاسخ:
:)
۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۰۲ شاهزاده شب
و عشق :)
پاسخ:
:)

زیبا بود و رومانتیک

عشق برای تو

پاسخ:
تشکر:)
۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۰۱ فاطیما کیان
ای جان عطیه ^_^
پاسخ:
گل رز قرمز
خسته هم نیست...
پاسخ:
به عشق اون بوسه هه روزای خسته ی اداره رو تاب میاره
عطیه خیلی نرم بود چیزی که نوشتی😍
پاسخ:
برو بغلش پس:)
۰۶ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۳۰ ...:: بخاری ::...
خوش مزه عست.
پاسخ:
نوش جونت همایونی
انتظارِ از 8صبح تا 6 بعد از ظهری که خیلی بدتر از خستگیست :)
پاسخ:
خب باید ی پولی دربیاره برا ی لقمه نون
عشق ک شیکم آدمو سیر نمیکنه
والا
حالا مگه من جلوشو گرفتم که در نیاره ؟ بره تا دو شب کار کنه اصلا :))))
واقعا دل میخواهد که مردی رژ لب بخرد...!
۰۸ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۶ مهدی صالح پور
فکر کردم رفت یه چیز دیگه بخره :)))
پاسخ:
ع واااا
قشنگ بود!
اما غیر واقعی...
هرچند اگه اتفاق بیوفته فانتزی جالبیه

میخواستم درباره جانستان و کابلستان بگم، خیلی خوبه من حتی با خوندنش هوس سفر به هرات کردم! واقعا افغانستان جزئی از تمدن دیرین ایران زمینه و فرهنگ ما و اهلی افغانستان بسیار در هم آمیخته است. حیف که سیاستهای کثیف اهل قدرت این ملت ارزشمند را نابود کرده و ما هم دیریست که از لحاظ فرهنگی از آنها هم عقب بیوفتیم.. امان از این همه اختلافات.
 
نوشته های امیرخانی را دوست دارم اما یه بدی داره که عقاید و نظراتش را با بوق و کرنا توی کتاب میگنجاند! هنر نویسنده این باید باشد که عقیده یا پیامش را در نوشته اش پنهان کند تا خواننده آن را کشف کند اما امیرخانی همه چیز را دقیقا وسط اتاق پذیرایی می گذارد!!!!!!
پاسخ:
چرا باید غیر واقعی باشه؟
من همچین چیزی دیدم که نوشتم


سلام هم اسم خوبی؟ یه سواله کاملا بی ربط با پستت دارم (راستش هنوز نخوندمش) این قانون که" مجموع بیشتر از کل است" تو روانشناسی واقعیه؟؟؟؟ یکی بهم گف این روانشناسی_ ریاضی هست! واقعا روانشناسی این جمله رو تایید میکنه؟ اگه آره منبع معتبر و یا کتابی برای مطالعه بیشتر رو بهم معرفی میکنی؟ خیلی ممنونت میشم. منتظرم🤓🤔
پاسخ:
عطیه ی عزیز سلام
یه مبحثی هست توی روان شناسی ب اسم"روان شناسی گشتالت"
که واقعیتش اینه من هیچوقت با این مبحث ارتباط برقرار نکردم
و خب این برای ادراک آدما برای برخورد با ی سری وقایع ریاضی و یا اشکال و بینایی شون،استفاده میشه:)
نازی :)
خیلی مرسی❤
پاسخ:
:)
سلام عطیهِ جان دل...
دلم گرفت و رفتم مطالب قبلی کانالت را خواندم...
دیدم نوشته ای تولدت 1 مهر است...
دیدم تو هم مهر ماهی هستی و خواستم بهت بگویم من هم فردای روزی که تو به دنیا آمدی به دنیا آمدم...منتها چند سال بعدترش ... یعنی سال 80...
و آمده ام بگویم خییییلی خوشحالم که چند وقت پیش وبلاگت را پیدا کردم بعد هم آدرس کانالت را از ژلوفن 400 ،باید خییییلی ازش تشکر کنم...
قشنگ مینویسی و کاش یک روز من هم قشنگ بنویسم...
آنهایی که نوشته هایم را میخوانند خوششان می آید و کلی به به و چه چه میکنند اما این دل من هنوز راضی نشده...
کاش میشد با تو ارتباط داشته باشم...
بین اعضای کانالت یک Faezeh پیدا کن که عکس پروفایلش یک دختر است که پشتش به دوربین است و لباس تقریبا قرمزی پوشیده...تا وقتی پیدایم کنی قول میدهم عکس پروفایلم را عوض نکنم...
البته اگر مایلی و وقتش را داری،نمی خواهم مزاحمت باشم...
امیدوارم هر جا که هستی خنده هایت از ته دل باشد و روزهایت پر از شادمانگی... همیشه پیگیر نوشته هایت خواهم بود...قول میدهم

پاسخ:
سلام دخترک مهربون
تو بیش از اندازه به من لطف داری
چشم .من سعی میکنم پیدات کنم
امیدوارم در اینده ی نزدیک اسمت رو جز نویسنده های جوان ببینم
عطیه جان دوباره سلام
باز هم کامنت میگذارم که بدانی من هنوز منتظرم ها...
من همانم که گفتم ازبین اعضای کانالت پیدایم کن اگر می شود...
پاسخ:
سلام
عزیز دل من،اگر اعضای کانال بیشتر از 200 نفر باشند محدود میشه دید من برای اعضای گروه
من واقعا شاید نتونم پیدات کنم:)
مث اینکه چهره سرخ عشق پیداشد:)))
به راستی قشنگ بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی